"زبان تمشک های وحشی" کمابیش در ادامه ی همون مضمون های مورد علاقه ی خانم ثمینی بود؛تکرار،دایره وار بودن زمان،بچه ای که نشانه هایی رو به اشتباه از گذشتگان به ارث می بره،تاثیر گذشته بر زمان حال و ...اما نمیدونم دقیقا چه نکته ای بود که من رو از نزدیک شدن به فضای نمایش و غرق شدن در اون دور می کرد.استفاده از دوربین و پروژکتور در نمایش قبلی خانم مسعودی یعنی"مسئولیت شکستن مطلق"هم سو تر و آمیخته تر با فضای کار به نظر می رسید.توی این نمایش عملا احساس میکردم طراحی صحنه جدا از متنه،و بیشتر از اون بارها دلم خواست به جای اینکه احساس کنم در حال گوش دادن به نمایشنامه ای رادیویی هستم،کنش و حرکتی توی بازیگرا و صورتشون ببینم.اما هم میزانسن و هم پرده ها،و هم نشستن ما در آخرین صندلی های ردیف آخر،باعث می شد که نتونم به راحتی صورت بازیگرا رو ببینم.متن و ایده ی محوری ش بدون شک تاثیر گذار بود،ولی عملا مانعی باعث می شد که من از دیدن نمایش و طراحی صحنه ی خلاقانه و کمتر دیده شده ش،هیجان زده یا شوکه نشم.