در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | حمید نصیری درباره نمایش صبحانه در غروب: گلچهر دامغانی : منتظر تماشاگرم نه مشتری
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:24:27
گلچهر دامغانی : منتظر تماشاگرم نه مشتری

گلچهر دامغانی، کارگردان نمایش «صبحانه در غروب» می‌گوید منتظر تماشاگرم نه ... دیدن ادامه ›› مشتری؛ ما چیزی برای فروش نداریم، زلمبو زیمبویی هم نداریم که با آن کسی را گول بزنیم.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، داستان نمایش «صبحانه در غروب» در سال 1375 می‌گذرد. روبیک 33 ساله است و کیوان 35 ساله. آن طور که ستوان می‌گوید چون دیر خود را معرفی کرده‌اند و سر پیری یادشان افتاده باید به سربازی بروند، می‌فرستندشان تایباد.

روبیک را در پی حادثه‌ای از پادگانی در سیستان به تایباد فرستاده‌اند. همان‌طور که بادهای 120 روزهِ سیستان در فصل تابستان با وزش تا خراسان جنوبی هر چه را بر سر راه‌شان است، خشک می‌کنند، روبیک هم با آمدنش از سیستان به تایباد جرقه اتفاقی هولناک را روشن می‌کند.

کیوان تا زمان آزادسازی خرمشهر، سوم خرداد 1361 در جبهه بوده و بعد از آن با آمدن جواب بورس تحصیلی‌اش به فرانسه می‌رود. عاشق کنستانس می‌شود؛ دختری که معنی نامش به فرانسوی پایان‌ناپذیر و ادامه پیداکننده است. در میانه جنگ ایران و عراق، کنستانس با صلیب سرخ به کمک اسیران ایرانی می‌رود و کیوان برای گریز از نگاه شماتت‌بار او به بودنش در جبهه تا پایان فتح خرمشهر و امکان پایان یافتن جنگ در خرداد 61 اشاره می‌کند.



کیوان، کنستانس، روبیک، ستوان و مادر تا 28 تیر هر روز ساعت 21:15 داستان در هم تنیده‌شان را با نام «صبحانه در غروب» در تالار قشقایی روی صحنه می‌برند. آن‌چه در ادامه می‌خوانید گفت‌و‌گویی است با گلچهر دامغانی نویسنده و کارگردان این اثر نمایشی، دانش‌آموخته ادبیات نمایشی از دانشکده هنرهای زیبا در دانشگاه تهران، دارای مدرک کارشناسی تحلیل و نقد سینما از دانشگاه سوربن پاریس و کارشناسی‌ارشد زیبایی‌شناسی از همین دانشگاه.

دامغانی در مورد اشاره کوتاه کیوان به امکان پایان یافتن جنگ بعد از فتح خرمشهر گفت: «این هم عقیده‌ای است که ممکن است برخی با آن موافق باشند و برخی مخالف اما تاکید نکردن من روی آن و نماندنم رویش، شاید به خاطر زن بودنم است. زن‌ها در بسیاری از مواقع بر روی آن‌چه برایشان مهم است پافشاری نمی‌کنند و با اشاره‌ای کوتاه از رویش می‌گذرند. چیزی که شاید بتوان نامش را عشوه گذاشت و من در کار هنری نامش را عشوه آرتیستی می‌گذارم؛ یک قلاب صرفا به قصد گرفتن توجه مخاطب و جلب کردن آن به یک امکان از میان امکان‌های گوناگون.»

او در مورد این‌که آیا می‌شد کیوان، روبیک و ستوان داستان‌هایشان را جدا جدا تعریف کنند و نیازی به چیدنشان در یک اثر کنار هم نباشد، توضیح داد: «شاید با دیدن چند اثر شبیه به هم عادت کرده‌ایم که روایت‌های آدم‌ها را جدا جدا روی صحنه ببینیم ولی من تاکید داشتم که حتما بین این‌ها ارتباط و دیالوگ برقرار شود. اتفاقی که برای روبیک در سیستان می‌افتد باعث فرستاده شدنش به تایباد می‌شود و رفتنش به تایباد زمینه اتفاقاتی را فراهم می‌کند که برای کیوان رخ می‌دهد. حالا کیوان، روبیک و ستوان آمده‌اند تا همه چیز را برای مادر کیوان تعریف کنند و از آن چه عذابشان می‌دهد خلاص شوند. تعریف کردن آن‌ها هم فلاش‌بک زدن نیست. وقتی یکی از آن‌ها دارد گذشته‌اش را تعریف می‌کند، دیگران هم در آن مداخله دارند و نقش ایفا می‌کنند.»

دامغانی در پایان در مورد اجرا در سالن قشقایی مجموعه تئاترشهر هم گفت: «از اجرایم راضی‌ام ولی نکته‌ای که بر آن تاکید دارم این است که من منتظر تماشاگرم نه منتظر مشتری. ما نمایشی عریان و بی‌ادعا داریم که چیزی برای فروش ندارد. زلمبو زیمبویی هم نداریم که با آن کسی را گول بزنیم. کاسبی یک چیز است و خلاقیت هنری یک چیز دیگر که قصد ما دومی است و نه اولی.»

http://www.khabaronline.ir/(X(1)S(jd5fd1veqcwz0bs33r0jyspo))/detail/683603/culture/theater