دوازده مرد و زن خشمگین
گفتگو با کارگردان و بازیگر نمایش «و چند داستان دیگر»
(هفته نامه چلچراغ- شماره 701)
«… و چند داستان دیگر» عنوان نمایشی است که این روزها با 12 بازیگر در تماشاخانه استاد سمندریان به روی صحنه میرود و با نمایش چند داستان مستقل که در انتها با نشانههایی به هم متصل میشوند، سعی در نمایش تاثیرات این خشونت روزمره در زندگی ما دارد. از تاثیرات نامحسوس امواج رادیویی و پارازیتها تا تصاویر و اخبار شبانه تلویزیون، روح و جسم ما مدام در برخورد با عواملی است که سبب میشود ما هر روز انسانهایی خشنتر از دیروز باشیم و بهطبع جامعهای خشنتر از گذشته داشته باشیم. و متاسفانه این جریانی جهانی است که ما هم بخشی
... دیدن ادامه ››
از آن هستیم.
آنچه خواهید خواند، گفتوگویی است با پیام لاریان کارگردان و مجتبی فلاحی بازیگر نمایش «… و چند داستان دیگر» پیرامون خشونت جاری در این نمایش.
بهعنوان یک هنرمند در طول روز با چه خشونتهایی مواجه میشوید؟
پیام لاریان: بهطبع خشونت قرار نیست همیشه عریان باشد. خیلی مواقع این خشونت شبیه چیزی است که فوکو میگوید. یک سوال کلی دارم. آیا امروز مردم خوزستان چیزی درباره خشونت حس نمیکنند؟ همین آبوهوا میتواند مصداق بارز خشونت باشد. بهطبع، ما هم در زندگی روزمره با این احساس سروکار داریم. از لحظهای که بیدار میشوی، زمین میتواند به تو خشونت بورزد. با این همه خشونت نمادین مدنظر بوردیو، از رفتار جامعه و قوانین نشئت گرفته و در زندگی انسان جریان پیدا میکند. و تو علاوه بر آنکه از آن ناگزیری، بسیار مواقع حتی آن را حس نمیکنی که بخواهی از آن نام ببری.
مجتبی فلاحی: پاسخ این سوال نسبی است. اگر منظور از مواجه شدن خشمگین شدن من باشد که تا دلتان بخواهد. از صدای آهن و لوازم منزل و نان خشک فروش گرفته که سر صبح در کوچه برای یک لقمه نان هوار میکشد و از خواب بیدارت میکند، مایه خشمگین شدن است، تا ترامپ و آن قیافه مضحکش در اخبار آخر شب.
اینکه من چه میزان خشونت را نسبت به خودم درک میکنم، جوابش یک کلمه است. بیرودربایستی زیاد. تنش بالقوه در مردم نهادینه شده است. در تهران بیشتر مشهود است. هرکس به نوبه خود به روان آدم دستدرازی میکند. اما تنها تفاوت من با دیگران شاید فقط فروخوردن بیشتر خشمم باشد. ابراز نکردنش به فراخور مرام و فرهنگ و جنبهام. وگرنه جواب سلام سوپرمارکت سر خیابان هم گاهی آدم را در حد مرگ عصبانی میکند.
چه خشونتهایی بیشتر از همه اذیتتان میکند؟
پیام لاریان: برای من بهشخصه، خشونت نمادین آزاردهندهتر است. خشونتی که غیرقابل لمس است، اما در بلندمدت تو را و زندگی تو را ویران میکند. جواب سیلی خوردن راحت است. تو درک میکنی که چه زمانی و از چه سمتی مورد گزند قرار میگیری. اما زمانی این برای تو وحشتناک میشود که نفهمی کی و از کجا خوردهای. این همان خشونت نمادینی است که در موردش حرف میزنم.
مجتبی فلاحی: بیمبالاتی و بیاحترامی مردم نسبت به هم. اینکه همه دارند چشمغره میروند. من بهعنوان یک بازیگر، بخش اعظم مطالعه بصریام را از دیدن همین مردم در خیابان آغاز میکنم. اگر سر بالا راه برویم و توی چشم مردم نگاه کنیم، میبینیم انگار همه مراقباند کسی حقشان را نخورد، به حدودشان تجاوز نکند، مزاحمشان نشود و… البته مراقبت یک چیز است، اما آماده به واکنش سریع بودن چیز دیگری است.
عموما مردم آمادهاند. علتش را تضییع حقوقشان در طول تاریخ فرض میکنم. وگرنه که ما ایرانیها ذاتا انسانهای بخشندهای بودهایم در تاریخ. نقشه کشورمان را در طول تاریخ ببینید!
جامعهای را که امروز در آن زندگی میکنیم، تا چه میزان نسبت به جامعه جهانی خشن میدانید؟
پیام لاریان: واقعیت این است که درک درستی از این جامعه جهانی ندارم. گفتنش کمی سخت است. اما احساس میکنم در زمینه مورد خشونت اجتماعی بودن، حرفهای زیادی برای گفتن داریم. بههرحال عقب نیستیم از جوامع عقبافتاده.
مجتبی فلاحی: اگر ملاکمان دانمارک باشد که شادترین ملت جهاناند، یا رفاه سوییس و نروژ را در نظر بگیریم که ما عددمان سه رقمی است در ردهبندی جهانی، اما سری به صفحه حوادث بزنیم، یا در دادگاه و بیمارستانها خدایی نکرده قدمی بزنیم، یا آمار زندانیان چهار برابر ظرفیت را بررسی کنیم، متوجه میشویم. همه را ول کنیم، چهارشنبه سوری را یادمان نرفته. ما برای تفریح هم گاهی زیادی خشنیم.
چرا برای بیان محتوای اثر به سمت استفاده از داستانهای کوتاهتر رفتید. فکر نمیکنید در یک اثر واحد هم به همین محتوا دست پیدا میکردید؟
پیام لاریان: احتمالا میتوانست همینگونه باشد. اما خب، امکان جذابیت در داستان کوتاه بیشتر بود. برای تماشاگر نیز جذابتر است که پنج قصه بشنود تا یکی. درضمن میتوان حتی به این نمایش بهعنوان یک اثر واحد نگاه کرد. در ضمن تعریف پنج گونه مختلف خشونت در این بستر امکانپذیرتر بود.
مجتبی فلاحی: جواب این سوال با مولف اثر است، اما اگر نظر مرا میخواهید، بهزعم من اشکال خشونت آنقدر تکثر دارد که همه انواع آن در یک موقعیت واحد را حتی در یک درام به فراخور همان قصه و موقعیت هم نمیشود بررسی کرد. اینجا 12 زن و مرد خشن داریم. هر کس به نحوی دارد اکت یا ری اکشن میدهد. همه در موقعیتهای خودشان تنها هستند و به فکر خروج از بحران. و این یعنی یک نمایش در باب خشونت با پنج قصه واقعگرای حرص دربیاور و 12 انسان خشمگین. اما چیزی که در تمام این قصهها مایه آرامش است، لحظات خشونتباری است که با سکوت میگذرد و این اوج لذت دیدن خشونت محتوایی است.
اگر میتوانستی یک چیزی را در دنیا تغییر بدهی که دنیایی با خشونت کمتر داشته باشیم، چه تغییری در دنیا میدادی؟
پیام لاریان: جنسیت را. به نظرم تبعیض جنسیتی مهمترین خشونتی است که مردم دنیا را میآزارد. نه فقط در مورد زنان، که بهطور کلی هر جایی که این مسئله وجود دارد، بدون شک دارد در حق گروهی ظلم میشود. من اگر مصلح دنیا بودم، این اختلاف را یکجوری حل میکردم. اختلافی که شاید در جامعه جهانی نسبت به اجتماع من حلشدهتر است.
مجتبی فلاحی: این سوال آنقدر آرمانی است که میشود با یک جواب تخیلی آرمانیترش کرد. اما من اهل این دست جوابها نیستم. رک و راست بگویم انسان بخشی از طبیعت اطراف خود است. اگر زمین برای موجودات روی خودش بتواند کاری کند، ما هم میتوانیم برای جامعه خودمان کاری کنیم. منظورم دقیقا این است که اگر نباشد، عجیب است. جهان بدون شب معنایی ندارد و روشنایی وقتی معنا دارد که تاریکی. برای کم کردنش تنها یک راه داریم. فکر کنیم به موقعیتی که خشممان را بهوجود آورده. نفس عمیقی بکشیم و به این فکر کنیم که چه راحت میشود برخورد کرد و زندگی را برای خود و دیگران جهنم کرد. فکر کردن در لحظهای که معروف است به جنون آنی، تنها راه خاموش کردن آتش خشم است. راهحل سنتیاش برای همه دعوت دیگران به تفکر است. پس فکر کنیم تا صبح دولتمان بدمد!
منتقدین برخی فیلمها و آثاری را که در آنها درباره خشونت صحبت میشود، بهخاطر نمایش لذتبخش خشونت به ترویج آن متهم میکنند. شما برای اینکه صحبت درباره خشونت، خودش به انگیزه و تبلیغی برای ترویج آن بدل نشود، از چه رویکردهایی در طول نمایش استفاده کردهاید؟
پیام لاریان: من اجتناب نمیکنم. ممکن است همینجور باشد. اما به نظرم این عقیده خیلی سختگیرانه است. مثل اینکه بگویی نمایش عاشقانه، عشق را اشاعه بدهد. مگر ممکن است. خشونت، عشق، ترس، اندوه و… همه و همه چیزی پنهانشده در نهاد ما هستند. آنقدر مستتر که برای بارورکردنشان راه درازی باید طی شود. هیچکس یک شبه عاشق نمیشود. مگر اینکه هوس باشد. هیچکس هم یک شبه قاتل نمیشود، مگر اینکه اتفاق باشد. بهخصوص اینکه در جامعهای تا این حد خشونتزده، دیگر ترویج خشونت مسئله خندهداری است. مثل اینکه بخواهی زیره به کرمان ببری.
[الهه حاجی زاده، سید مهدی احمدپناه]