زخمهای موازی بر پیکره چند داستان
(گزارش تمرین نمایش «... و چند داستان دیگر»)
باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم
پیام لاریان قرار است پس از «بالستیک زخم» و «پرسههای موازی» روایت جدیدی از خشونت را عرضه کند، روایتی در پنج گام. «... چند داستان دیگر» کامبک سریعی است برای برنده جوایز نمایشنامهنویسی فجر ۳۵.
دوازدهمین روز بهمن سال 95 نام یک نفر چند بار از زبان احسان کرمی شنیده شد. پسر جوان سبزهرو، با سبیلهای بارزش از پلکان سمت راست وحدت بالا میرفت تا آن تکه شبهچرمی با کاغذ چرب و منقوش به واژگان همیشگی را دریافت کند. پسری که شاید برخی به یاد نداشته باشند همراه چریک چمران «چ» در فیلم حاتمیکیا
... دیدن ادامه ››
بوده است که بیشتر حضورش در خاموشی به سر برده است؛ ولی در نوشتن پرحرف است و موفق. او را میشود تنها کسی نامید که در جشنواره تئاتر فجر هم برنده بخش نمایشنامهنویسی - شکل مستقل آن - شده است و هم برنده جایزه نمایشنامهنویسی - بخش آثار اجرا شده. او گویا دوست ندارد پیامهایش را به زبان آورد. پیامهایش واژگانی هستند روی کاغذ، مدون در دست بازیگران. این روزها، روزهای پیامهای اوست: پیامهای پیام لاریان.
برای چندمین بار است که دنیای پشتصحنه دیدن با بازبینی بازبینها همراه میشود. آنان آنسو و من اینسو. آنان خیره به نمایشی نصفه نیمه و من چشمانم سیال از این سو به آن سو. گاهی بازبینها را نظاره میکنم. لبخندی میزنند به Act بازیگری و گاه قلمفرسایی میکنند بر قرطاسهای سفید. مجالی است برای تذکر و دادن پیامهایی که چه بکن و چه نکن. پیامها، پیشنهادهای دوستانهای هستند از جانب چند تئاتری. تئاترش برای تئاتر است. پیام کنارشان نشسته، تسبیح زرد شاید هم کهربایی به دستش میدرخشد. میچرچاند. 20 یا 30 مهره جابهجا میشوند تا مهرهای تن پیام تکانی نخورند. بوی تنش میآید. به بازی بازیگرانش خیره است. سکوت کرده است. جم نمیخورد. خونسرد است. اوج و فرود روحیش میان مهرهها نوسان مییابد.
پنج نمایش در یک نمایش. اسمش را چه میگذارند؟ پنج اپیزود، پنج داستان بیربط. شاید هم پنج نمایشک یا نمایشچه. دستمان باز است رویشان اسم بگذاریم. خودش که چیزی نگفت. خودش ماهها بود انتظار میکشید پایش به ایرانشهر باز شود. این سالها برای هر تئاتری آرزوست. مخاطب خوشبر و رو، فضای نونوار و کمی انتلکتوئالطور. بماند که آنچنان هم ایرانشهر رنگی از روشنفکری نبرده است؛ ولی چه میشودش کرد، طاووس خوشرنگ و لعابی است.
بازیگران دو به دو میآیند و میروند. آن آخری که سهتن به بار خویش راه داده است. مرد شیرازی آخری را کمی دوست دارد. البته چهارمی را بیشتر، حرفهای در گوشی میزند که برای شخص خودم هست و بس. اما آن پنجمی پر از کارگردان است تا بازیگر. یکی را که عامر مسافرآستانه بازی میکند که تندیس فجر از دستش پرید و روی بام دیگری نشست. آن جلد چرمی نصیبش شد و اعتباری که مخاطبانش به او میدهند. این سو ملودی آرامنیاست که از اجرای نمایشش در ایرانشهر هنوز شش ماه نگذشته است. با این توصیف سه کارگردان فجر امسال در ایرانشهر. مجمعی به راه انداختهاند اول فروردین. سوغات جوانی است و با هم بودن. عجیب هم نیست این نمایشک ربط و ضبطی هم با تئاتر داشته باشد. سینه سوختگان صحنه جمعاند برای تئاتری شدن.
همه چیز به آبان بازمیگردد. هنوز عرق «پرسههای موازی» تالار مولوی بر جبین لاریان خشک نشده بود که نامش در ایرانشهر میدرخشید؛ ولی خبری از اجرا دیگری از لاریان نبود. همه چیز ملغی شد تا او بختش را در بخش نمایشنامهنویسی امتحان کند و دست پر از آن رینگ آرام بازگردد. تندیس بهترین نمایشنامه به دست به خانه برگشت؛ اما این سؤال باقی ماند که چه شد آبان و ایرانشهر خالی از نام لاریان بوده است؟
«تاریخ مردم کوچه و بازار» نمایشی بود که قرار بود در ایرانشهر اجرا شود. لاریان میگوید «تاریخ مردم کوچه و بازار متن سنگینی است. متنی است که باید برایش زمان گذاشت. نمیشد در یک فرصت کوتاه آمادهاش کرد.»
او میگوید اثرش چیزی شبیه یک فیلم کلاسیک دهه سی و چهل است و معتقد است ایدهاش را تا حدودی همایون غنیزاده دنبال کرده است.
لاریان که او را از سالن بازبینی تا دفترش در خانه هنرمندان مشایعت کردهایم، میگوید برای آن نمایش نیاز به دو بازیگر با توانایی بالا نیاز بود با سنی حدود 45 سال. ایدئالش سیامک صفری و هدایت هاشمی بوده است که هر دو درگیر سینما بودهاند. سراغ بازیگران دیگر هم رفته است؛ اما این گروه بازیگری شکل نمیگیرد. آبان ناقص در راه بوده و حتی پای متن جدید به میان میآید: استرالیا. نمایش که سه بازیگر داشته و سبکتر؛ اما حواشی «پرسههای موازی» و محرم و هزاران مانع دیگر مانع میشود نمایشی با موضوع پناهجویان روی صحنه رود. نمایشی که حتی بازیگرانش مشخص شده بودند: بهرام افشاری، مهدی کوشکی و شیوا مکینیا.
همه چیز به انصراف منتهی میشود. کمی حسرت میخورد. «تاریخ مردم کوچه و بازار» برایش جذاب است. گویی آرزوی ساختنش را هنوز در دل دارد. حرفش را با یک ولی ادامه میدهد. «شرایط سختش واقعاً نیست.»
در این میان او حتی «پروانههای الجزایری» را هم دارد. همان که برایش تندیس فجر آورد و اعلام میکند قرار است توسط سعید حسنلو اجرا شود. «خیلی سخت است در این شرایط تئاتر راه بیاندازی. همین کاری که شما دیدید شش جلسه تمرین شده است. نه اینکه شش بار تمرین کردیم. پنج اپیزود است و هر اپیزود شش جلسه تمرین داشته است. زمان نداریم. یک اسفند به من گفتهاند و من چهار اسفند گروه بازیگری را جمع کردم.»
نام پیام لاریان در فهرست اولیه ایرانشهر نبوده و نیست. از او میپرسم چه شد که این گونه معرفی شدی و خودش میگوید: «چون از انصراف داده بودم، وارد فهرست رزرو شده بودم. اتفاق و شانس و لطف آقای پارسایی بود. شورای سیاستگذاری بعد از جوایز فجر مشتاق بود که من دوباره کار کنم. آنان پیشنهاد دادن و من گفتم نه. حتی کار کوتاهی هم باشد سه ماه تمرین لازم دارم. من تصمیم به اجرا گرفتنم خودش شش ماه طول میکشد.»
میخندیم. یک رابطه نامرئی میان من و اوست. درکی از محل رشدمان، خونسردی و آرامش. ما عجله نمیکنیم. آرام پیش میرویم، لبخند میزنیم و موانع را دور. این حسی است که برای یک شیرازی عادی است. جهانی عاری از استرس و تنش و پیام از آن دور است. اگرچه معتقد است جهان اندیشهاش با خشونت گره خورده است. همان خشونتی که مدام در آثارش رقم میخورد، تبیین میشود و تحلیل. او برای خشونت تحلیل دارد. قرار است پنج پرده از خشونت را یکجا نشانمان دهد. او خشونت را مبدایی بر وجود بشر میداند. او خشونت را همراه همیشگی بشر میداند. آن را واقعیترین امر برمیشمرد، چیزی شبیه امر واقع لاکان، جایی که در نهایت بدان خواهیم رسید. با او مجادله نمیکنم. کمی مرا یاد ژیژک میاندازد، تنها کمی. پیام از ژیژک هم آرامتر است.
در مقابل سعید حسنلویی هست که پرانرژی است، عصبانی میشود، میخندد. او بار احساسی ماجراست. او شاید کارگردان دوم کار باشد. بخشی از مغز متفکر نمایش است یا شاید موتور محرک. او اکنون به یک حداقلی بسنده کرده است: طراح صحنه. با این حال گپمان ساعتی میگذرد. تمام حرفهایمان در چهار دقیقه ضبط شده است. حرفها در ناکجاآبادی آرام میگیرند. میماند برای روزی دیگر، روزی که قرار است نمایش با حضور پنج نمایشنامهنویس بابت هر نمایشچه گشایش یابد: حسین پاکدل، نادر برهانی مرند، کورش نریمانی، جلال تهرانی و محمدامیر یاراحمدی.
حمید رحیمی، مهدی حسینینیا، معصومه کریمی، مجتبی فلاحی، افشین زمانی، الهه شهپرست، سینا کرمی، سجاد تابش، کیوان ساکتاف، مریم نقیبی، ملودی آرامنیا وعامر مسافرآستانه بازیگرانی هستند که قرار است در کنار سعید حسنلو به عنوان طراح صحنه و مشاور هنری، سمانه احمدیمطلق به عنوان طراح لباس، ایمان یزدی به عنوان مدیرتولید، مینا فرهمند به عنوان مدیر اجرا، مهدی دوایی به عنوان طراح گرافیک، محمد ابراهیم عزیزی به عنوان طراح تیزر، مهران انامی به عنوان مدیر صحنه، سمانه حجاران به عنوان عکاس، سارا حدادی به عنوان مدیر تبلیغات مجازی، مریم رودبارانی به عنوان مشاور رسانه و نورالدین حیدری ماهر به عنوان مجری طرح شامگاه 17 فروردین، ساعت 18:30 در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر کار خود را آغاز کند.