در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | گروه نئوتهران درباره نمایش چند تکه‌ی لغزان بر لبه‌ی سران یک وضعیت پیچان: املتِ بدونِ تخم‌مرغ نگاهی به نمایش "چند تکه ی لغزان بر لبه ی سرا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 03:35:09
املتِ بدونِ تخم‌مرغ
نگاهی به نمایش "چند تکه ی لغزان بر لبه ی سران یک وضعیت پیچان" به کارگردانی علیرضا اجلی
پوریا گل‌شناس

نمایشی هم اکنون در «تئاتر باران» به دور از هیاهوی تئاتر امروز ایران روی صحنه است؛ هیاهویی که در پی تبلیغات مضاعف، در راستای خصوصی‌سازی تئاتر، و همچنین زیر درخشش چهره‌ی "چهره‌ها" روی پوسترها، در جریان است. درخشش پر تلالویی که هنر آوانگارد را مهجور می‌کند و امکان‌های بدیع نظریه‌های دگراندیشانه در تئاتر زیر پرتو دروغین این تبلیغات پنهان می‌شود. هر چه باشد، پیش از هر چیز اشاره به این مهم خالی از لطف نیست که اجرای تئاتری، بدون بازیگران چهره از یک صداقتِ حداقلی خبر می‌دهد که تئاتر امروز تهران از آن بی‌بهره است. تماشاگر تئاتر، اگر معتقد است که از بینش فرهنگی عمیق‌تری برخوردار است، حال زمان آن است که درباره‌ی نقش تعیین‌کننده‌اش در انتخاب اجراهایی که به تماشایشان می‌نشیند باز اندیشی کند.
داستان این نمایش از جایی آغاز می‌شود که یک روزنامه در پی چاپ طنزی سیاسی در یک ستون در صفحه‌ی آخر، درباره‌ی حقوق زنان توقیف شده است. کل ماجرا ... دیدن ادامه ›› موجب ناامیدی چهار روزنامه‌نگاری‌ست که ما در اجرا می‌بینیم. روزنامه‌نگارانی که ذهن‌شان مملو از ایده‌های گوناگون است، از مسائل سیاسی گرفته تا تاریخ، به ویژه تاریخ معاصر ایران. با این همه این ایده‌ی اصلی در طی نمایش آرام آرام فراموش می‌شود: آنچه حالا می‌نُماید مسائل شخصی دبیران روزنامه با همدیگر است، ایده‌ها و آرزوهای یک خانم طنزنویس، که از قضا روزنامه به دلیل مطلبی چاپ شده از او تعطیل شده، و همچنین مشکلات برادرش، سیروس. از دیگر سو رابطه‌ی دیگری در جریان است؛ علاقه‌ی کریم به نسیم، از همان آغاز نمایش متوجه می‌شویم که موقعیت این شخصیت‌ها به مراتب پیچیده‌تر از آن است که در تعطیلی دفتر روزنامه خلاصه شود. به مرور خواهیم فهمید که این اثر نه یک اثر انتقادی به فضای بسته‌ی نظارت بر مطبوعات، بلکه بر عکس نگاهی دوباره به مهره‌هایی است که فضای مطبوعاتی در ایران را می‌سازند. هر چه جلوتر می‌رویم می‌فهمیم شخصیت‌ها، همگی از آنچه در آغاز می‌پنداشتیم بی‌شرف‌تر و پوچ‌ترند. آرمان‌ها و آرزوهای کودکانه‌ی آن‌ها، بسیار خودخواهانه‌ست. کسانی که قرار است برای مردم بنویسند اساسا تنها به خودشان فکر می‌کنند. به نیازهای‌شان، ماجراهای عشقی‌شان، و آرزوهای‌شان برای پولدار شدن. گره‌گشایی اصلی در پایان و چرخش دراماتیک به شدت مهلک است.
فضاسازی‌های این اجرا مینی‌مال‌اند. نمایشنامه‌نویس به هیچ وجه خودش را مقید به ساختاری منسجم نمی‌داند. شروع هر صحنه بی‌هیچ منطقی، و پایان هر صحنه بی‌هیچ سرانجامی شکل گرفته است. شخصیت‌ها ملزم نیستند گفتگوهای همدیگر را پاسخ دهند، بیشتر ترجیح می‌دهند تک‌گویی کنند. به این نحو، شاید بتوان گفت با روشی نئوابزورد، گفتگوها شالوده‌شکنی شده‌اند. در چنین شرایطی گفتگوهای واقع‌گرایانه‌تر که در جای‌جای نمایش یافت می‌شود، جذاب و چشمگیرند، به ویژه مجادله‌ها، و طبعا در چنین فضای عصبی‌ای، دفتر روزنامه‌ای که توقیف شده، ناگزیراند.
از این رو با این حال نمایشنامه‌نویس در پی پیشبرد صریح داستان و افزودن به پیچیدگی‌های شخصیت‌هایش است و از طرفی در پی صورت‌بخشی به موقعیت‌هایی برساخته، که در ورای اجرا، به مثابه‌ی بدیل‌هایی موثر در جریان‌اند. کلان‌روایت‌هایی که به عنوان رانه‌های تاریخی در یک ترفند تک گویانه‌وار روایت می‌شوند. گویی موقعیت کنونی، نه صرفا انضمامی جزئی، تحلیل شده در پردازش شخصیت‌های اثر، و طرح موقعیت، بلکه به ورای این‌ها، به روایت‌هایی انتزاعی‌تر اشاره می‌کنند. داستان مبارزی به نام «ابراهیم» که در خیابان هفده شهریور در پی دفاع از آرمان‌هایش به زانو می‌افتد و جان می‌دهد، با ماجرای علاقه‌ی سفر سیمین به فرانسه تضادی مهلک ایجاد می‌کند. تماشاگر در حین تماشای این چند صحنه همیشه با نحوه‌ای از فاصله‌گذاری، از راویت اصلی نمایش دور می‌افتد، و به ورطه‌ی بدیع و دور از ذهنی که در وهله‌ی نخست بی‌ربط می‌نماید پا می‌گذارد، در حالی که در صحنه‌ای پس از آن این سردرگمی، خود آشکارگی تضاد موقعیتِ شخصیت‌های نمایش را گواه می‌دهد.
اینکه نمایشنامه‌نویس تا چه اندازه توانسته این پیوند پیچیده میان دو امر دور از هم و حتی متضاد، یعنی میان امر واقع، آنچه در جریان است و آنچه در تداوم زمانیِ واحد در دفتر روزنامه رخ می‌دهد، با آن کلان روایت‌هایی که در دوردست رخ داده‌اند، رابطه برقرار سازد پرسشی است اساسی.
علی‌رغم ایده‌ی جذاب و قابل توجه نمایشنامه، باید اعتراف کرد این رخدادهای پیاپی و این فاصله‌ها را می‌شد به نحوی بهتر، یعنی در غالب روایی چشمگیرتری در کنار هم قرار داد و در آخر بر هم منطبق کرد. در این صورت به جای آنکه موجب سردرگمی تماشاگر شوند، می‌توانستند بیانگر شکاف عمیقی باشند که کل ایده‌ی نمایشنامه از آن منشا گرفته است. بنابراین پای این پرسش زیباشناسانه همچنان به جای خود باقی است. و همچنین اینکه کارگردان اثر تا چه اندازه توانسته آنطور که باید این فضاهای فاصله‌دار را پرداخت کند، جای پرسشی دیگر است. این فاصله ها دور افتاده از کل اثر اند، طوری که تمایز میان امر واقع که در زمان حال جریان دارد، و بخش‌های انتزاعی، که در اینجا با مسامحه کلان‌روایت نام گرفته‌اند، تماشاگر را از فضا دور می‌کند و حتی تا مرز تصنع پیش می‌برد. اینکه این صورت تعمدا شکل گرفته فرضی است که همچنان به جای خود باقی است و نشانگر ویژگی‌های آشنایی‌زدایی‌شده و فاصله‌گذاری‌شده‌ی کار است، که قابل احترام است، اما پرسش اصلی بر سر موفقیت در بازی‌ها و به اجرا درآوردن چنین فضایی است.
محمد لهاک این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید