در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | علی رحیمی درباره فیلم زاپاس: نیم نگاهی به فیلم سینمایی «زاپاس» داستان مردی که قرار است مرد شود! -
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 22:28:51
نیم نگاهی به فیلم سینمایی «زاپاس»
داستان مردی که قرار است مرد شود!
------------------------------------------------------------------------------
علی رحیمی
برزو نیک نژاد را باید در زمره کارگردانانی بنامیم که شهرتش در عرصه فیلم سازی را مدیون ورود به تلویزیون، به ویژه ساخت دو سریال پرمخاطب دردسرهای عظیم است.
نویسنده و کارگردانی که نامش با نگارش فیلم دودکش بر سر زبانها افتاد، با درد سرهای عظیم 1و 2 شهره عام شد و با ساخت فیلم «ناخواسته» خود را بر خواص سینمای ایران تحمیل کرد و نشان داد که ذائقه مخاطب را به خوبی می شناسد و می داند چگونه از معجزه تصویر برای انتقال معانی مدنظرش بهره ببرد و وقتی نامش به عنوان نویسنده و کارگردان فیلم «زاپاس» بر پرده سینما ظاهر می‌شود ناخودآگاه مخاطب را آماده تماشای روایتی می کند که قرار است از دل جامعه خیز بردارد، با پوست و استخوان عامه عجین شود و آنقدر ملموس، ساده و بی پیرایه به ترسیم داستان بپردازد که هر مخاطبی بتواند با آن همزادپنداری کند و این همان چیزهایی ... دیدن ادامه ›› است که فیلم های نیک نژاد را دوست داشتنی و لذت بخش می کند، حتی اگر خواص سینما حرف دیگری داشته باشند.
فیلم زاپاس نیز با همین محتوا شکل گرفت، فیلمی عامه پسند با تاکیدی خاص بر کمدی اجتماعی و به دور از دیالوگها، شوخی ها و کلمات سخیف و لوده، که در آن کارگردان قرار است یکی از خصلت‌های پسندیده جامعه ایرانی یعنی مردانگی را با ظرافت های معرفتی و تلنگرهای عاشقانه اش بازتعریف کند.
داستان حول یک رسم فرضی در شهری که آنهم می توانست فرضی باشد –اما عرق به زادگاه باعث شد نام «رامیان» بر آن نهاده شود- شکل می گیرد. در این رسم ماندگار هر جوانی برای اثبات مردانگی باید از یک بلندی به تالاب بپرد و همین موضوع دستمایه شروع داستان مردی می شود که در سنین میانسالی هنوز جرات پریدن در تالاب را نکرده و به قولی هنوز مرد نشده است.
نیک نژاد برای اثبات عدم وجود این صفت در او، شروع به پردازش داستانکهای مختلف می کند که در جریانی به هم پیوسته شاکله اصلی فیلم را توصیف می کنند.
در اولین داستانک تیم دسته سومی شهر با سرمربیگری او موفق به صعود به لیگ دسته دوم می شود اما از بد روزگار یکی از بازیکنان اصلی تیم در آخرین دیدار و زمانی که با رشادت قصد دارد مانع گلزنی حریف شود در یک سانحه از ناحیه تاندون پا مصدوم می شود و پزشکان او را از ادامه فوتبال حرفه ای نهی می کنند. سرمربی که شوهر خاله و نامزد دختر اوست پس از اطلاع از ماجرا او را از تیم خط می زند و به دنبال یک جایگزین مناسب برایش می‌گردد و حتی با این احتمال که شاید این صدمه در زندگی خصوصی او نیز تاثیرگذار باشد مانع از عقد او با دخترش می شود و برای حذف کامل او از ذهن دختر، در تلاش برای جایگزینی پسر برادرش می شود.
از دیگر سو این سرمربی برادری دارد که همسر خود را از دست داده و قصد پیدا کردن جایگزینی برای اوست اما او تنهایی پدر را بهانه می کند تا او را نیز از اینکار منصرف نماید.
او حتی تلاش و جدیت بازیکنان تیم در صعود به لیگ دسته دوم را نیز نادیده می گیرد و هدایا و پولهایی که به باشگاه تزریق می شود را دپو می کند.
نیک نژاد داستان بی معرفتی این سرمربی را تا آنجا عمق می دهد که او به عشق و علاقه دخترش، انتظارات همسرش، حتی علاقه پسرش به مدل مو، پشت پا می زند و ...
داستان در یک چشم انداز کلی مردانگی پنهانی را با تاکید ویژه بر مناعت طبع و بزرگ منشی از همان خلق و خوهایی که هر خانواده ای از بزرگش انتظار دارد، مستتر کرده است؛ صفتی که بی شک مخاطب عام به آن اهمیت زیادی قائل است و به آن احترام می گذارد اما اینکه چطور این هدف متعالی بر صفحه سینما ظاهر می‌شود و فریم فریم ذهن مخاطب را درمی‌نوردد، موضوع دیگری است که به نظر می رسد کارگردان از آن غفلت کرده است تا آنجا که بسیاری براین نظرند که نیک نژاد برای جذب مخاطب، بیش از آنکه به عنوان یک فیلمساز به استانداردهای سینمایی وفادار باشد و بر آنها تاکید کند، بر ذائقه مخاطب آنهم با تجاربی که از تلویزیون به ارث برده است، تکیه دارد.
او حتی برای تحقق این هدف پای چهره‌های خوشنام و سرشناس سریالهای تلویزیونی را هم با همان سبک و سیاقی که مردم در سریالها به خاطر سپرده اند به میان می‌کشد تا با بهره‌گیری از آنها سیل مخاطب را به سمت گیشه‌های سینما گسیل کند و حتی در ورود مخاطب نیز تا حدودی موفق عمل می کند اما نمی تواند تماشاگران را 70 دقیقه بر روی صندلی سینما میخکوب کند؛ و اصلی ترین دلیل آن تاکید بیش از حد بر قالبهای فیلمهای تلویزیونی است نکته ای که براحتی می توان از روی قاب های کلاسیک، فرمهای ساده و خط سیر مستقیم داستان به خوبی درک کرد.
او حتی زمانیکه فیلم در میانه راه وارد چندگانگی می شود و خیلی از مخاطبان سردرگم این سوال هستند که این فیلم در مورد چه کسی است؟ نمی تواند با خلق فراز و نشیب های غیرمنتظره و جذاب، قاب های پیچیده و فرم های خاص سینمایی مخاطب را بر صندلی نگه دارد و خط سیر داستان شیب ملایمی را تا انتها طی می کند.
این مسائل در کنار حاشیه های بی موردی که نیک نژاد بی دلیل بر فیلمش تحمیل می کند از جمله انتخاب نام زادگاهش به عنوان جغرافیایی که فیلم در آن شکل می گیرد بدون آنکه هیچ وجه مشخصی از فرهنگ، زبان، لباس، آداب و ... شهر در فیلم دیده می شود، نوع گریم بازیگران زن که کاملا با زنان اهالی شهر متفاوت است، بگومگوهای پرحجمی که مختص سریالهای تلویزیونی است و ... در نهایت فیلمی کسالت آور در معرض دید عموم قرار می دهد که در اواسط فیلم رغبت تماشا را از مخاطب می گیرد، تا آنجا که برخی حتی زحمت تماشای داستان را تا انتها به خود نمی دهند.
با این وجود باید به کارگردان زاپاس دست مریزاد گفت. کارگردانی که بی شک هدفی متعالی و شریفی برای فیلم خود ترسیم کرد و به دور از بی حرمتی ها، لودگی های هرزه، کمدی‌های سخیف و... قصه ای را به سینما هدیه داد که حداقل امتیازش آشتی خانواده ها با سینماست، حتی اگر ثمره ای بر اندوخته های آنها اضافه نکند.
الهه الف و محمد لهاک این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید