بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست
بِگوی اگر گُنهی رفت و گر خطایی هست
روا بُود که چنین بی حساب دل ببری؟
مکُن که مظلمهی خلق را جزایی هست
به جان دوست که در اعتقاد سعدی نیست
که در جهان به جز از کوی دوست جایی هست
.
علی قمصری، علی جان قمصری، جان دل، ممنون که هستی، بسیار بسیار ممنون که محکم و استوار در مقابل هر تندبادی میایستی و و سختیهای بسیاری رو
... دیدن ادامه ››
به جون عزیزت میخری تا حال ما رو خوب کنی، تا ارتباط ما با موسیقی خوبت رو حفظ کنی و به فکر ما اسیران نوای دلانگیز زخمههات هستی.
دیشب باز هم علی قمصری بی هیچ ادعا و پرگویی و فقط با مضراب و ساز ثابت کرد که اگر بی نظیر نباشه، بدون استفاده از صیغه مبالغه باید اعتراف کرد که کمنظیره. از «مقدمه نوا»ی «نقش خیال» شروع کرد، «بیداد» «سرو روان» رو در خاطرم زنده کرد، «چهارمضراب دشتی» زد و به یادم آورد که «آدمی را آب و نانی باید و وانگاه آوازی...»، بهنگام «برفخوانی» از «چه آتشها»یی «عبور» کرد و با «همنوازان حصار» به «موج نو» رسید.
از گوشه و دستگاه و ردیف و اینها هیچ سررشتهای ندارم، اما این را خوب میدانم که تنها دستگاهی که میتواند به تمام گوشههای دلم رفته و حال و احوالم را ردیف کند، از زخمههایی که علی قمصری بر تار میزند سرچشمه میگیرد.
القصه، بسیار بسیار محظوظ گشتیم و لذت بردیم از اجراهای زیبای شب گذشته علی قمصری و همراهان همیشگیاش.
البته در کمال بیسوادی مطلق خودم نقدی به ذهنم رسید که شاید نقد حرفهای نبوده و سلیقهای باشد. به نظرم وقتی نوازنده سازی قصد خواندن هم میکند یا باید بر سازی که مینوازد بسیار مسلط باشد تا موسیقی جذاب باشد و یا اشعار بسیار قوی و پرمایهای برگزیند تا شنونده ملول نگردد! که به نظرم این نکته در برنامه دیشب جزو نقاط ضعف اجرا بود، چراکه به اعتراف خود علی جان قمصری، گیتار بعنوان ساز اصلی ایشون نبود، اشعار هم که ناواضح بود و به اینها اضافه کنید فضای نامناسب سالن برای شنیدن موسیقی را، است.
.
داداچ مجبوری بیای برنامه هنری؟! من اعتراض نکنم خفه میشم آخه! اولاً از همه که من از سه روز قبلش تو سایت کمین کرده بودم که ردیف یک بلیط بخرم، موفق شده و خریدم خیر سرم که ردیف یک باشم دیگه، جلو، اول! بعد رسیدم دیدم یه ردیف صندلی چیدن جلوی ما و کلا دید ما رو کور کردن! ردیفهای عقبتر میخریدم بهتر بود، چون از اون اندک فاصله بین ما و ردیف اشغالگر جلویی عکاسان محترم رفت و آمد میکردن و عنایت ویژهای داشتن به تمرکز ما! همه اینا به کنار، رو این ردیف اشغالگر جلوی ما دو نفر نشسته بودن که آخه لاالهالاالله آخه! آقای کاملاً محترم، نمایش کمدی موزیکال «پری پری الهی وربپری» نیست که نوکرتم، خیر سرش داره تو فاصله 5متری ما با اون وضعیت ساز میزنه، تمرکز لازم داره، سکوت لازمه، شنونده هم دوست داره در سکوت لذت ببره از اجرا، آب میخوری میگم تشنهای، تخمه آفتابگردون میخوری میگم گشنته، دیگه هی پچپچ با بغلدستیا چیه آخه؟! چرا رو اعصاب من رژه میرین؟ دست بندازم دهن منو جر بدم؟! والا بخدا، اعصاب نمیذارن واسه آدم!
خدافظی
:)