به نقل از امین بهروزی، نویسنده و کارگردان «روزهای بی باران»:
«روزهای بی باران» فقط نوشتن و کارگردانی یک نمایش نیست. نفس کشیدن است، زیستن جایی میان خاطره و رویا، مرزی میان حسرت و امید، زیر نفس های عشق و ویرانی جاهای خالی...برای من «روزهای بی باران» فقط یک تئاتر نیست. رنج کلماتی است که دوسال نفس ام را بی وقفه بریدند، تنها رها شدن های میان کلمات، میان آدمها.
حجم بی پناه نفس گیری از تنها ماندن ها، از بغض های بی شرف غروب های جمعه ولیعصر. از سرگردانی باران های بی امان پرسه در تجریش، از نیمه شب تنها روی تخت نشستن و خیره ماندن به شهر فرو رفته در سکوت...هر کلمه اش را نفس کشیده ام...راستی کسی می داند پوریا فردای آن روز کجا گریه کرد؟ شبنم هنوز فیلم های ضبط شده را می بیند؟ مهرداد هنوز بغض می کند وقتی بوی عطر باران را در یوسف آباد می شنود؟ آوا هنوز دلش که می گیرد می رود توی دشت و داد می زند؟
امین بهروزی