سلام و عرض ادب خدمت دست اندرکاران این کارِ بی مانند و تیوالی های عزیز
مثل همیشه عالی و تاثیرگذار
بازی بی نظیر خانم ادبی و جناب آذرنگ در اوج قدرت سرشار از سادگی و صمیمیت بود ...
فقط دلم میسوزه برای این مردم... برای غربت ... برای تنهایی ... برای بی کسی ... برای جنگ ... برای بی پناهی ... برای مرگ برای مرگ برای مرگ برای مرگ ....
یاد شعر ناب «آخرشاهنامه» از «مهدی اخوان ثالثِ» جان
... دیدن ادامه ››
می افتم :
هان ، کجاست
پایتخت این کج آیین قرن دیوانه ؟
با شبان روشنش چون روز
روزهای تنگ و تارش ، چون شب اندر قعر افسانه
با قلاع سهمگین سخت و ستوارش
با لئیمانه تبسم کردن دروازه هایش ،سرد و بیگانه
هان ، کجاست ؟
پایتخت این دژآیین قرن پر آشوب
قرن شکلک چهر
بر گذشته از مدارماه
لیک بس دور از قرار مهر
قرن خون آشام
قرن وحشتناک تر پیغام
کاندران با فضله ی موهوم مرغ دور پروازی
چار رکن هفت اقلیم خدا را در زمانی بر می آشوبند
هر چه هستی ، هر چه پستی ، هر چه بالایی
سخت می کوبند
پاک می روبند
هان ، کجاست ؟
پایتخت این بی آزرم و بی آیین قرن
کاندران بی گونه ای مهلت
هر شکوفه ی تازه رو بازیچه ی باد است
همچنان که حرمت پیران میوه ی خویش بخشیده
عرصه ی انکار و وهن و غدر و بیداد است
پایتخت اینچنین قرنی
بر کدامین بی نشان قله ست
در کدامین سو ؟
.
.
.
...
و درودِ دوباره بر خانم نسیم ادبی و اشک های واقعیش و حمید آذرنگ و غم پر از غربتش و سپاس از ایوب آقاخانی عزیز ...
درود و بدرود