نیمنگاهی به پرفورمنس دیوار برلین:
تسلیم یا مبارزه یک ملت با عقاید تحمیلی
علی رحیمی
باشگاه خبرنگاران تسنیم (22خرداد 95)
تحمیل عقاید را باید یکی از ریشهدارترین معضلاتی بنامیم که زخم شلاق آن همواره بر تن بشریت نقشآفرین بوده و هست. معضلی که همواره در پس قدرتمندتر بودن، بزرگتر بودن، آگاهتر بودن، معلم بودن و ... مخفی میشود و عقاید یکی را بر دیگری، گروهی را بر گروه دیگر و جامعهای را بر جامعه دیگر مستولی میسازد. در حقیقت تاریخ زندگی بشری را در یک تعریف حاشیهای باید در جدال افکار انسانها برای تسلیم یا مبارزه با عقاید تحمیلی خلاصه کنیم و این عصاره اندیشهای
... دیدن ادامه ››
است که از دل ترانههای آلبوم «دیوار» اثر به یادماندی راجر واترز و گروه پینک فلوید خیز برمیدارد و ستون فقرات پرفورمنس «دیوار برلین» اثر شایان افکاری میشود، نمایشی که چند هفتهای است تالار محراب را میزبان هنرنمایی خود کرده است.
برای نوشتن در خصوص این پرفورمنس خلاقانه، پیش از هر چیز نیازمند کنکاش در ترانههای آلبوم دیوار گروه پینک فلوید هستیم. ترانههای جاودانهای که اگر بخواهیم تفکرات حاکم بر این نمایش را به چالش کشانیم چارهای جز شناخت محیط حاکم بر آنها نداریم.
آلبوم دیوار، بازتعریف گذشته راجر واترز است، پسری که پدر خود –که مهمترین پشتیبان زندگی یک فرد محسوب میشود- را در جنگ جهانی دوم از دست داده و با عقاید مادر محافظهکار و ترسویش، سرخورده و خاموش تربیت میشود. وی در دوران کودکی مجبور میشود تا روزگار را در مدرسهای شبانهروزی سپری کند. زندگی در این مدرسه و تمکین به عقاید مستبدانه معلمان و مسئولان آن، بر سرخوردگی و وحشت وی از بروز افکار میافزاید تا آنجا که برای رهایی از این فشارهای روانی، مجبور میشود بین خود و دیگران دیواری بکشد و تنهایی و انزوا را به زندگی تحمیلی رجحان دهد. این رویه زندگی اندکاندک او را به کام جنون میبرد؛ اما این دوران زیاد به طول نمیانجامد و سرانجام وجدانش بیدار میشود و در جستجوی راهی برای آزادی از این عقاید تحمیلی، دیوار میان خود و دیگران را فرو میریزد.
در یک نگاه کلی این خلاصه آلبوم دیوار با تمامی ترانههایش است، ترانههایی که به هنگام نفود به اعماقشان، به راحتی میتوان با لحظهلحظههای آن همذاتپنداری کنیم و حتی در یک گستره جهانشمول تر، چهره وحشت زده انسانهای منزوی و بیپناهی را کنکاش کنیم که صاحبان قدرت از هر حربهای برای تحمیل عقایدشان بر آنها استفاده میکنند و در یک فرآیند مملو از ترس و التهاب، با امید به دنیایی بهتر، زندگی را سپری میکنند و این همان چیزی است که به نظر میرسد شایان افکاری در پرفورمنس خود بر آن تکیه میکند.
نمایش با یک فیلم ویدئویی از دوران حکومت هیلتر و آغاز تحمیل عقاید نازیسم بر عامه مردم -عقیدهای که قرار است پس از همهگیر شدن در میان مردم این کشور، سیطره خود را به دیگر کشورهای جهان بگستراند- شروع میشود و مخاطبان را تا شکست نازیها و پیشروی دو قطب شرق و غرب در آلمان با خود همراه میسازد و این تفکر را به تماشاچی القا میکند که صاحبان قدرت جدید چگونه به تکاپو برای تحمیل عقاید خود در این مستعمره به جدال میپردازند و چگونه مردم بیپناهی را که اسیر اندیشههای قدرت قبلی بودند، با ایجاد یک خفقان دائمی، زیر سلطه میگیرند.
این سلطه وحشیانه را میتوان در نگاههای رنجور مردمی که پس از کشیدن دیوار برلین به نمایش درآمد، ورود ناگهانی سیاه پوشان نقاب زده با رژه خاصشان، ورود گروههای مسخ شده، رقص چکشها و ورود گروههای ماسکدار و رفتارهای ویژه آنها با عامه در لحظهلحظه نمایش درک کرد. گروهایی که تسلیم عقاید تحمیلی شدهاند، بیهویت و از خود بیگانه هستند و در اجرای دستورات صاحبان قدرت، با ایجاد فضایی مملو از التهاب، ترس و خفقان وظیفه انتشار اندیشه نوظهور را بر عهده میگیرند و در این وانفسای دهشتناک بمباران اندیشهها، افکار و عقاید تحمیلی شروع میشود، صاحبنظران با خلق ایده، نظامیان با زور، معلمان با آموزش و ... به انتشار ایدههای جدید میپردازند و در نتیجه آن عدهای عقیده جدید را میپذیرند و سر تسلیم فرومیآورند، عدهای فرار میکنند، عدهای سکوت میکنند و عدهای دیگر حاضر به پذیرش نمیشوند و به جدال با افکار تحمیلی جدید میپردازند حتی در این راه کشته میدهند اما راه مبارزه همچنان ادامه مییابد و جدال برای تسلیم مبارزان بیشتر و بیشتر میشود.
«افکاری» برای نمایش جدال بین مبارزان و اندیشههای نوین، پای دو شخصیت مهم جهان یعنی کارل مارکس و استیو جابز را نیز به نمایش میکشاند.
مارکس نماد اصلی تفکر کمونیستی بلوک شرق است، تفکری که پایههایش را بر شعار «همه باید مثل هم باشیم» میگذارد و استیو جابز - مدیر ارشد اجرایی شرکت رایانهای اپل- اگرچه نمیتواند نماد بلوک غرب سرمایهداری باشد؛ اما به نظر به واسطه تأکیدی که بر مفهوم خلاقیت فردی دارد بر نمایش تحمیل میشود تا «افکاری» بتواند فشارهای دو نحله طرفدار خلاقیت فردی و همرنگی را که به نوعی در دو نقطه مقابل یکدیگر قرار دارند بر این قوم به انزوا کشیده شده به نمایش گذارد. جدال بیمنطقی که نتیجهای جز ایجاد جامعهای با انسانهای بیپناه، آواره، روانپریش، خشن و منزوی ندارد.
در گذر زمان وجدان خفته جامعه بیدار میشود، بار دیگر جامعه جان میگیرد و مبارزه برای رهایی پوست میاندازد، دیوار فاصلهها فرومیریزد و امید بار دیگر بر جامعه مستولی مییابد و نمایش با شکست عقاید تحمیلی به پایان میرسد هرچند در این جدال بیمعنا، خونها ریخته شدند، زندانها مملو از زندانی شدند، زنان و بچههای فراوان آواره شدند و ... .
بیشک تفکر در چرایی فلسفه تحمیل عقیده را باید به عنوان یک هدف ناب در این نمایش به حساب آورد و به نظر میرسد افکاری در این پرفورمنس با تأکید بر همین چرایی، دو هدف متفاوت اما مرتبط را دنبال میکند:
هدف اول نمایش نتیجه تحمیل عقاید یک فرد بر دیگری است که متأسفانه در جامعه ما به وفور دیده میشود و هر کس بسته به میزان برتریش بر دیگری سعی در تحمیل اندیشه خود دارد و احترام به دیدگاه، سلیقه و نظر یکدیگر یکه گمشده روابط اجتماعی است که نتیجه این رفتار ناآگاهانه میتواند به شکل انزوا، انزجار و یا حتی اعتراض نمایان شود و هدف دوم نمایش تحمیل عقاید یک گروه یا جامعه بر گروه یا جامعه دیگر است که ماحصل آن جنگافروزیهایی است که در پس یک ایده، یک اندیشه و یا حتی یک عقیده جان میگیرند و یک جامعه را به کام نابودی، آوارگی و بیپناهی میکشاند.