نگاهی به نمایش «گلدونه خانم»
زخمهایی که تاریخ مصرف ندارند
#علی رحیمی
خبرگزاری تسنیم( ۱۷ خرداد ۱۳۹۵)
این هفته شاهد روزهای پایانی، آخرین اجرای نمایش «#گلدونه خانم» اثر مشهور اسماعیل خلج هستیم؛ نمایشی که به واسطه نوع نگاهش به پدیده سلطه
... دیدن ادامه ››
بر زن، از سال 1351 تاکنون بارها مورد توجه کارگردانان تئاتر قرار گرفته است و این بار نیز #النا آهی و گروه داکا تصمیم گرفتند پس از 4دهه بار دیگر آن را به روی صحنه ببرند؛ هرچند اجرای مجدد این نمایشنامه، زیاد باب میل منتقدان نیست و برخی با این ادعا که تاریخ مصرف این نمایش گذشته است، بر آن خط بطلان کشیدند.
این گروه از منتقدان معتقدند که این نمایش در حقیقت تجلیگر دوران زوال مردسالاری و ورود بی مقدمه تفکرات فمینسیم در کف جامعه، با نگاهی عمیق به چهره زن به عنوان موجودی استثمار شده و رنج کشیده در 2 دوره سلطه و پساسلطه است و اگرچه در اولین اجرای خود در دهه 50 بحثهای زیادی را در میان روشنفکران آن روزگار برانگیخت، اما تکرار آن بعد از 40 سال، هیچ سنخیتی با جامعه معاصر و دغدغههای فردی، سیاسی و اجتماعی آن ندارد و یک نمایشنامه تاریخ مصرف گذشته غیرضروری محسوب میشود.
این نگاه تک بعدی اگرچه به ظاهر غیرقابل انکار است اما وقتی ژرفتر به اتفاقات حادث شده و دیالوگهای رد و بدل شده در نمایش مینگریم، در لابهلای آنها به انبوه زخمهایی میرسیم که در بطن زندگی غیرعقلانی حاکم بر طبقه پایین جامعه مستترند، زخمهایی که تاریخ مصرف ندارند و بر هر زن و شوهری که در زندگی زناشویی نمیتوانند به درک متقابل برسند، مستولی می یابد؛ نکتهای که راز زنده ماندن این نمایشنامه را در این سالها نمایان ساخته است: زندگی پساسلطه... .
در حقیقت «گلدونه خانم»، راوی سه نوع دغدغه حاکم بر زندگی زناشویی عامه یعنی پول، کار و فرزند است که از زبان سه مرد تنها که در قهوهخانهای در حاشیه شهر به دنبال راهی برای برونرفت از مشکلات به یکدیگر پناه آوردهاند نقل می شود:
اولی صاحب قهوهخانه، احمدآقا است، مردی که به دنبال سیل و نابودی زمین کشاورزی، برای کار، روستا را ترک کرده و در حاشیه شهر، قهوه خانه زده است و مدتهاست که با همسر و فرزندانش از طریق نامه ارتباط میگیرد.
دومین نفر آقا باقر، مرد بیکاری است که با دغلکاری و فریب زندگی میگذراند و برای جلب ترحم، به دروغ مدعی است زن و فرزندی دارد که به واسطه بیکاریش از او جدا شدهاند.
و بالاخره سومین مرد آقا رضای پیازفروش است که به دلیل بچهدار نشدن، زنش او را رها کرده و تنها زندگی میکند.
در بطن دیالوگهای این سه مرد، دیالوگهای همسران آنها قرار گرفته است. زنانی که اجازه ورود به اصل نمایش را ندارند و تماشاچی، دغدغههای آنها را فقط در رویای این سه مرد و آنهم در یک کاراکتر به نام گلدونه می شنود: گلدونه همسر آقا باقر، زنی خانه دار و ساده است که تمام دغدغه شان در نبود پشتیبان خلاصه می شود و در نامه ای به احمد آقا تلویحا تهدید میکند که اگر از زندگی پشتیبانی نکند، خودش اختیار خانه را در دست میگیرد.
گلدونه همسر رویایی آقا باقر نیز زنی است که به دلیل بیکاری همسر، از او جدا شده و با کار در خانه دیگران زندگی میگذراندو بالاخره سومین زن، گلدونه همسر آقارضاست که پس از جدایی از همسر و نبود کار مناسب برای امرار معاش، راهی جز تن فروشی ندارد و در هیبت یک زن معروفه زندگی میگذراند.
دیالوگها حکایت از پایان عصر سلطه مردان دارد، عصری که مردان به واسطه یک قرارداد اجتماعی نانوشته، وارث شغل پدر میشدند و تامین اقتصاد خانواده را به عنوان مهمترین رکن بقا در اختیار می گرفتند. با فرزندآوری قدرت خود را افزایش می دادند و در نتیجه ثروت و قدرت بیشتر، از احترام بیشتری نیز برخوردار می شدند، اما در یک فرآیند غافلگیرانه ابزارهای سلطه را از دست می دهند و چاره ای جز تسلیم و تقسیم قدرت با شریک زندگی ندارند.
با کاهش قدرت مرد در خانواده، زن دم از استقلال می زند و به مرور از زیرسلطه خارج میشود. اما در مسیر خروج از سلطه، دو راه پیش رو دارد: یا بماند و به همسرش در اداره زندگی کمک کند و یا همانگونه که اسماعیل خلج مطرح میکند ناآگانه و بی مقدمه مسیر آزادی، گسست زناشویی و طلاق را در پیش گیرد.
به نظر می رسد راه اول برای #خلج دغدغه ای ایجاد نکرده است که به راحتی از کنار آن می گذرد و تاکیدش را بر عواقب راه دوم می گذارد: زنی که از سلطه شوهر رها شده و به آزادی رسیده است و در دوران پساسلطه قرار است برای خود یک زندگی بهتر از قبل به وجود آورد و با این تفکر پس از سالها زندگی در محیط بسته خانه، ناآگاهانه وارد جامعه می شود. جامعهای که هنوز مردها نگاهی سلطه جویانه به زن دارند و این یعنی آزادی از یک مرد و اسارت در دستان مردان دیگر، همان نکتهای که زری نمایش «گلدونه خانم» در پرده آخر از آن حکایت کرد.
در حقیقت زری نمایش، همان گلدونه خانم است که در خیال آقاباقر دم از استقلال زد، در خیالات احمد آقا به دنبال کار رفت و سرانجام در خیالات آقا رضا، به هیبت یک روسپی درآمد. تن فروشی که اگرچه آقا رضا میل به بازگشت او دارد اما روی بازگشت به خانه را پیدا نمیکند.
خلج در آخرین پرده نمایش نیز تلنگر دیگری به مخاطبان می زند. سوالی که در «سقوط زری» مستتر است: چرا اگر مردی در جامعه هوسباز باشد گناهی مرتکب نشده و به راحتی در خانه و جامعه قدم می گذارد اما زنی که برای امرار معاش مجبور به تن فروشی است، سقوط کرده است؟!! چرا فرهنگ عامه در حفظ حریمها عدالت را نمیپذیرد؟
بیشک گلدونه خانم، داستان یک فقر فرهنگی است که سالیان سال است زیرساختهای آن مهیا نشدهاند و تا زمانی که عموم به آن درجه از عقلانیت نرسیده باشند که پایبند اصول فرهنگ دینی نابمان گردند نمیتوان برای آن تاریخ مصرفی پیشنهاد داد.