در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | ابرشیر درباره نمایش اودیسه: ((( اودیسه: متصلب یا رهایی بخشی؟ ))) اودیسه، نمایش اندیشه ورز ، پر
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:34:47
((( اودیسه: متصلب یا رهایی بخشی؟ )))

اودیسه، نمایش اندیشه ورز ، پرافاده و متصلبی است که برای بارگذاری مفاهیم فکری-فلسفی اش ، اسطوره اولیس را که تئودور آدورنو، قهرمان روشنفکری نامیده اش، به کار می گیرد و آن را افسون زدایی و متکثر می کند.
به گمان من رویکرد خالقین نمایش اودیسه در صورتبندی مفاهیم مورد نظر در نمایش بر خلاف کالبد اجرایی تفسیرپذیر،قطعه قطعه و بازش ، متضمن پوزیویتیسم(اثباتگرایی)منطقی خشک ،واحد و فاقد گشودگی است.
بدین معنا که کلیت نمایش تلاش می کند با به کارگیری مواد نمایشی و زبان(کلام)،درک بشر از هستی و حقیقت محتوم آنرا صرفا به وسیله ی ابزارعلم،فرمول های ریاضی و فیزیک میسر بداند و در چشم اندازهای متافیزیکی شک کند و اساسا شیوه های دیگری برای درک هستی را مردود بداند.
کلیت فلسفی نمایش اودیسه، فاقد سخن تازه ای در معنای شناخت شناسی هستی است،چرا که خالقین نمایش هیچ نگرش جدید و از قبل معرفی نشده ای نسبت به موضوع انسان سرگشته امروز ارایه نمی دهند.در واقع آنها نگاه گاه مخدوش بخشی از روایت عصر روشنگری را در این نمایش تکرار می کنند.
. اینکه انسان از سیطره ... دیدن ادامه ›› ی سلطه ی مطلق آسمان یا امور ماورایی نجات می یابدو به یمن شک و عقل اش در مرکز جهان قرار گرفته و سوژه عمل مطلق می شود و البته در مواجه با تاریکی مطلق پرسش های ازلی و بی پاسخ اش،در حیرانی و سرگشتگی عمل زایی، به سرانجام می رسد.
هرچند هر انسان آزاداندیش و روشن نگری نمی تواند مواهب رهایی بخش عصر روشنگری را بر دوران متاثر بعد آن در جوامع انسانی نفی کند اما مشکل این نمایش در تکرار شیفته وار و بدون انتقاد از روندی است که نتایجی از جمله تبعیض، نژادپرستی،استعمار،چپاول طبیعت و نابودی محیط زیست، سرمایه داری هار،نابرابرهای جنسیتی و...به همراه داشته است و دست بر قضا تمامی این روند و آثارش مورد نقد شدید مکتب فرانکفورت ها از جمله متفکری چون آدورنو و دیگران بوده است.

(( وقتی گربه شرودینگر به دستهایمان خراش می اندازد! ))
اولیس سه پاره شده. آیا این تفکیک قرار است به تداعی ذهنی تولید تصاویر سه بعدی به روش هولوگرافی از یک شخصیت بیانجامد؟ آیا جهان نمایش اودیسه هولوگرافیک است؟ جهانی که مایکل تالبوت(نویسنده کتاب جهان هولوگرافیک)در آن مشابهت هایی میان رازوارگی باستانی و مکانیک کوآنتوم یافته. آیا این جهان مادی مشابه یک هولوگرام عظیم است؟به نظر می رسد با توجه به رویکرد پوزیویتیستی حقیقت یابی نمایش، ایمانی در دل کسانی که از سخنان متافیزیکی بی محتوی خسته شده اند،نشانده نمی شود! بنابراین در سطح اندیشه شاید چنین جهانی نامحقق یا معطل می ماند.
آیا این سرگردانی در یقین های متقن ما را به واقعیت قطعیت نیافته رهنمون نمی شود؟جالب اینکه خود آلبرت آینشتین می گوید: " تا آنجا که قوانین ریاضی به واقعیت مربوط می شود،یقینی نیستند، و تا آنجا که این قوانین یقینی اند،به واقعیت مربوط نمی شوند."

(( بازی بدون قانون و فلسفه ی تحلیلی و قاره ای ))
شاکله ی فکری نمایش اودیسه از سنت فلسفی تحلیلی غربی و نه قاره ای وام می گیرد. چراکه فلاسفه و متفکران قاره ای موضوع تفکرشان با مسایل روز و انضمامی انسان معاصر گره خورده و به عمل در فلسفه معتقدترند.تاریخمند هستند. چسباندن عکس مارتین هایدگر بر دیوار صحنه یا سخن راندن از آدورنو و هورکهایمر و...به عنوان فلاسفه ی قاره ای در رویکرد اصلی نمایش تغییر ایجاد نمی کند. اولیس(های)این نمایش فاقد تاریخیت هستند. به راستی دغدغه ی اصلی این قهرمان روشنفکری آدورنویی در نمایش آرش دادگر چیست؟لعن و نفرین اش به زئوس ، و باور به اینکه فریب خورده اند و همه این بازی ها با تاس بازی :زو: انجام گرفته ، یعنی همه چیز تصادفی بوده و نهایتا در ابدیتی نامتعین از تاریکی کهکشانی به نهیلیسم عمل گرا دست یازیدن!!
آیا روشنفکری امروز (در سطح گسترده اش) و دغدغه های فلسفی جهان و هستی شناسی معاصر هنوز روی چنین جدالی که نمایش بر آن تمرکز کرده؛ ایستاده است ؟یا مدتهای مدیدی است که تمرکز را بر سر مسایل انضمامی و پراتیک تغییر داده؟ آیا در نمایش فلسفی اودیسه به مسایل وجودی (اگزیستانس) انسان معاصر و درجهان بودگی اش جدای از دغدغه های ازلی و ابدی انتزاعی پرداخته شده است؟
حتی موضوع ملال، که ظاهرا قرار است از طریق ارجاع به بودلر شاعر مدرنیته( که در شعرش به تغییر طبیعت زیبایی در پاریس مدرن شده اشاره دارد)به واسطه ی شلوغی و درهمی و مشنگی صحنه ها، اجرایی نمی شود و ملال و ملال زدگی مدرنیته ما به ازاء اجرایی پیدا نمی کند.
*
به نظرم اولیس روشنفکر(با بازی دادگر) آسیب جدی به تواضع فلسفی نمایش اودیسه وارد کرده است. این اولیس نقش دانای کل را دارد، صدای حکیمانه و نخبه گرای فرادستانه ای دارد که با گزاره های مرعوب کننده و گزین گو نسخه می پیچد و راه گفتگوی فلسفی را مسدود می کند و گاه به جای دیگر اولیس ها حرف می زند..او با گچ روی تخته فرمول نسبیت اینشتین را درستکاری می کند ، با ماشین تایپ می نویسد، روپوش سپید پزشکی بر تن می کند تا نماد آگاهی و دانایی مدرن شود و حقیقت را به داده های علمی و فرمول ها فروکاهد. بدین ترتیب درک های دیگر از حقیقت لغو می شود.حضور او در نمایش نوعی جزمیت پوزیویتیستی را که پیشتر از آن سخن گفتم، تثبیت کرده است. بدتر از همه موارد این است که ظاهرا او قصد دارد خود و دغدغه هایش را به عنوان نماد خواست انسان به کل انسانیت(از هر نژاد و طبقه و جنس و جغرافیاو... )تسری دهد .این رویکرد، جزم اندیشی نهفته در جریانی که نمایش به لحاظ فکری قصد نقدش را دارد ،خود بازتولید می کند.

(( ذهنیت مردسالار در ساخت اسطوره و ساخت شکنی از آن یکسان عمل می کند. ))
در نمایش اولیس قرار است نگاه دیگربه اسطوره شود اما در مواجه با زنان چنین اتفاقی نمی افتد.نگاه نابرابر به زن در ساحت مقدس مردساخته امری تغییر ناپذیر و خدشه ناپذیربه نظر می رسد.. به میزان و کیفیت نقش پنه لوپه در این نمایش نگاه کنید..
نوع نگاه نویسنده آقای طباطبایی در جایی دیگری از متن مستقیم تر خود را نشان می دهد در صحنه ی پینگ پونگ بازی وقتی ملوان به اولیس می گوید مثل زنان بازی می کند ..یعنی جر می زند.تقلب می کند. این رویکرد مذموم مردسالاری است که زنان را فریبکار و متقلب فرض می کند چرا در نگاه بن فکنانه ی روشنفکری آدورنویی نویسنده ی محترم بازاندیشی به این موضوع جایی نداشته است؟ آیا زمان ساخت شکنی از کهن الگوهای ذهنی مردمحورانه و نابرابر فرا نرسیده است؟با توجه به اظهار نظر آقای دادگر در مصاحبه ای در خصوص بازیگران زن تاتر دیدگاه های نویسنده و کارگردان اودیسه در قبال زنان ظاهرا در مواردی همپوشانی دارد!
**
لازم می دانم تاکید کنم اجرای نمایش متفکری مانند اودیسه در برهوت اکثریتی تاترهای بی اندیشه و بدون فلسفه ی امروز، امری فرخنده قلمداد می شود. قطعا این نمایش واجد نکات پرشمار و قابل بحث دیگری است. اما نگارنده ی تمرکزش راصرفا برمبنای چالش فکری با هستی شناسی نمایش و پرسش های به وجود آمده پیرامون آن و البته در حد سواد و بضاعت محدود فکری خود، طرح نموده است.
لذت بردم ابرشیر جان. ضمن اینکه بضاعت فکریتون هم خیلی گستردست آقا )
اگر شعر بودلر که در نمایش خونده شد در خاطرت هست ممنون میشم بنویسی.
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
دوست من ابرشیر این مطلب جذاب شما از دیدم پنهان مانده بود. از نقدی که وارد نمودید لذت بردم و سپاسگزارم. با اکثر نظراتت موافقم بخصوص ارتجاع پنهان در دل رادیکالیسم اثر و در پاسخ به این سوآل که "آیا در نمایش فلسفی اودیسه به مسایل وجودی (اگزیستانس) انسان معاصر و درجهان بودگی اش جدای از دغدغه های ازلی و ابدی انتزاعی پرداخته شده است؟" خدمت شما عارضم من هم بر این باورم که اودیسه هرگز از آراء تجربه گرایانه دیوید هیوم پا را فراتر نمی گذارد و حتی هرکجا که بستر قرابت با امانیسم نوین مهیا می گردد تا پازل تصویری که از جهان ارائه می نماید حلشدنی گردد ولی به سرعت می گریزد و در دامان پوچ گرایی می غلطد که البته نزد من از ارزش آن نمی کاهد. اینگونه استنباط میکنم که رنسانس دادگر همچنان پایان نیافته و طغیان او تا یکی دو اثر دیگر نیز ادامه خواهد داشت. همانطور که فرمودید این دغدغه و شهامت ابراز و ارائه تا رسیدن به سرمنزل مقصود در نوع خود ستودنی و ارزشمند ست.
مجدداً متشکرم از نوشتار موشکافانه و تأمل برانگیزت.
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
کیان گرانمایه و عزیز از لطفت و زمانی که برای خواندن گذاشتی بی اندازه سپاسگذارم .
اشتراک نظر با شما دوست فکورم مایه ی مباهات من است...
من هم امیدوارم طغیان و رادیکالیسم در نظام اندیشگی خالقان نمایش اودیسه اصیل تر و ماهوی تر و پراکتیکال تر دنبال شود و اندیشه ی انتقادی اصیل به بن فکنی و فراروی از رویه های فکری و مناسبات محدودکننده نابرابر و بی معنا بیانجامد..
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید