فرزند به مثابه کالا!
شروع: "شکاف" در نگاه اول سوژه و ایده خوبی دارد و نشان میدهد کارگردان برای ساخت فیلمش دغدغه دارد. موضوعی که میتواند دغدغه افراد بسیاری باشد و خیلیها در خلوتشان به این سؤال فکر کرده باشند؛ اینکه ما چه زمانی برای آوردن فرزند آماده میشویم و وظیفه و مسئولیتمان در قبال این فرزند چیست؟
میانه: فیلم با همین سؤال هم شروع میشود؛ یک زوج با بازی بابک حمیدیان و هانیه توسلی برای بچهدار شدن یک راه بیشتر ندارند، به دلیل بیماری زن یا باید در یک مقطع کوتاه بچهای به دنیا بیاورند یا باید برای همیشه قید بچهدار شدن را بزنند. در مقابل زوجی که برای بچهدار شدن مردد هستند، زوج دیگری با بازی پارسا پیروزفر و سحر دولتشاهی را میبینیم که با وجود داشتن بچهای پنج، شش ساله زندگیشان در آتش اختلاف میسوزد و طلاقشان بچه را میان این آتش انداخته است. بچه مثل یک توپ بیسبال مدام در میان دست پدر و مادر و دوستانشان دست به دست میشود و آخر سر بچه جانش را در میان همین دست به دست شدنها و بیمسئولیتی از
... دیدن ادامه ››
دست میدهد.
پایان: در «شکاف» هیچ خبری از خرده پیرنگ و خرده داستان نیست و همان ایده اولیه تا پایان کش میآید و همین فیلم را کمی خستهکننده میکند. روند یکنواخت فیلم تا سکانسهای پایانی که موجب مرگ پسربچه میشود ادامه پیدا میکند و از فراز و فرود و گرههای دیگری در فیلم خبری نیست. حرفها همان حرفها و اتفاقها همان اتفاقهای اولیه میماند و گسترش پیدا نمیکند. وقتی فیلم ریتم کندی دارد باید از این ریتم کند یا برای معرفی و تحلیل شخصیتها یا برای بیان هرچه بهتر داستان استفاده کرد و در «شکاف» هیچ کدام از این اتفاقها نمیافتد. داستان "شکاف" از یک جایی به بعد کم میآورد...
http://javanonline.ir/fa/news/768316/