نمایش شیر در زنجیر، نمایش تحسین برانگیزی است، نه تنها بخاطر پرداختن به موضوع جنگ، که درد همیشه ی تاریخ است. نه تنها به دلیل مستند بودن، زحمت کشیدن در لابهلای سطرهایِ بسیار 8 سال جنگ و از آن میان حقیقت مسکوتی را فریاد زدن، نه تنها بخاطر نمایش حقیقت بر حق، حتی در خفقان بازجویی، و نه تنها برای نمایش پستی مدیران فرهنگی پشت میزهای سانسور. بلکه بیش از همهی اینها بخاطر مخاطبش، بخاطر انتخاب مخاطبش.
چطور میشود داعیه زنده کردن یاد قهرمان عدالتخواهی را داشت ولی به نابرابریها از اختلاس با رقم های نجومی تا حتی حق نشستن بر روی صندلیهای سالن تئاتر بی توجه بود. حضور چنین مخاطب هایی در سالن تئاتر و حضور گروهی با چنین مخاطبانی در حلقه بسته فضای فرهنگی ایران غنیمت است.
در این نمایش بر خلاف آثار بسیاری از این دست به ارزش زندگی توجه شده است. به اهمیت هر انسان، هر سرباز. و یکی از ارزشهای احمد توسلیان برای مخاطبی که مثل من او را نمی شناسد اهمیت دادن او به سربازهایی است که گوشت جلوی گلوله نیستند، مشتی پر که روی مین بیفتند نیستند.
نگاه واقعی به تاریخ، ویژگی مهم این کار است، با آنکه احمد متوسلیان قهرمان این نمایش (و در واقع قهرمان تاریخ ایران است)، می تواند به خلاف قهرمان آثار هنری این چنین دیگر فحش بدهد، با دوستانش اختلاف نظر داشته باشد، بداخلاق باشد، ولی هنوز قهرمان باشد. این نوع نگاه به قهرمان با نگاه خاکستری به همهی شخصیت ها که مد روز است متفاوت است، سیاه و سفید در نمایش مشخص است. ولی ابعاد انسانی شخصیتها نادیده گرفته نشده است. بازجوی احمد متوسلیان هم فیلم
... دیدن ادامه ››
دوست دارد.
تصویرهای شیرِ در زنجیر، بازجویی فالانژ لبنانی از احمد متوسلیان که او را در اتفاق بزرگی چون آزادسازی خرمشهر دیده ایم و صحنه بازجویی یک ساواکی در سال 57 با وجود تاکیدهای زیاد بر زمان و مکان واقعه، ولی چنان تکرار شده در تاریخ است که معنایی فراتر از آنچه میگوید در خود دارد. شکنجه به سبک کلاسیک، که همیشه جواب میدهد. و احمد متوسلیان که میگوید انسان حدی دارد. کجای جهان از چنین اتاقهای شکنجهای خالی است؟
شیر در زنجیر به واقعیت تعهد دارد، از این رو برای بازنمایی کردستان و کردها به هر چه پیش از این گفته شده اکتفا نکرده، مرد کرد مرد مبارز و نترس یا مردی که گلوی همه را می برد نیست. تصویری نزدیک تر از قبل به واقعیت میبینیم. از محرومیت مردمی که نصیبشان از انقلاب سازهای شکسته بود. و مردمی که آواره میان کوهها به دست مردانی از نژاد خودی غارت شدند همانطور که هنوز میشوند، تصویر کردستان و ترس مردمان کرد از لباس نظامی دولت، و به تصویر کشیدن مرد نظامی کردی که هیچ از آنچه برایش می جنگد نمی داند، و به قول زن کرد، چرا قبل و بعد آن جمله را کسی نمیگوید. همه به واقعیتی میپردازد که دیگران به نحوی وارونه نشانش میدهند.
شیر در زنجیر نمایشی مردانه است، مردانه نه از جهت پرداختن به مردانگی مردان غیور و بی باکی چون احمد متوسلیان، مردانه از جهت فقدان نگاه به حضور فعال زنان، که نیمی از مخاطبین این نمایش را هم تشکیل می دادند، حضور صبور ایرانی با نام با مسمایش تلاش نویسنده برای پر کردن این خلا را نشان می دهد، ولی تا کی مخاطب در آثار جنگ ایران تنها با خواهران و مادران شهدا ( با آنکه رنج «مادران سیاه پوش داغ دارانِ زیباترین فرزندان آفتاب و باد» کمتر از درد زخمهای فرمانده نیست) مواجه باشد، نه زنان، بدون سایه شوهر و پسرشان. تا کی زن، ناموسی باشد برای توجیه جنگیدن مردان. شاید در حقیقت زنان در هیچ کجای جنگ اسلحه بدست نگرفتند! و نامشان تنها برای این که فرمانده ای از زنش حرف بزند، یا احمد متوسلیان گله کند که چرا غرغرهای زنانه ی دوستان هم رزشم برای اوست و چرا آنها مانند زنها شده اند بکار میآید. ولی امروز اینچنین منفعل زنان را به تصویر کشیدن، قدمی به سوی برداشتن کلیشه هایی از جنس «چون زنها ضعیف بودن» برداشته نمی شود.
شیر در زنجیر، کار دقیقی بود. دیدن این کار (با وجود کاستی های اندک نا هماهنگی بین بازیگران) و از آن مهمتر آشنایی با شخصیت احمد متوسلیان این نمایش را از یک تئاتر معمولی برای من بسیار با ارزش تر کرد. و از همه اینها مهمتر دیدن این نمایش همراه عده زیادی تماشاگر بود، تجربه حضور در کنار مخاطبان شریف و اغلب جوان این نمایش که به ارزش مبارزه و مقاومت اهمیت میدادند امیدوار کننده و دلنشین بود.