چرا طبقه دوم خونه ای که چند وقتی خالی از سکنه بوده. این چند نفر قبلش کجا بودن از کجا اومدن و چرا اینجا دور هم جمع شدن و چراهای دیگه...که از نظر من ضعف در شخصیت پردازی است. من با پیشداشت دوست کافکا و برای آقای شهبازیان اومده بودم و متاسفانه یک نمایش معمولی و یک کلیشه ی به زور هزارتو شده رو دیدم. بازیگرها خوب بودن اما بازیها خوب نبود و بازیگرها خیلی وقتها معطل بودن تو صحنه ، قطع و وصل شدن برق جدا از این که کارکردی نداشت فکر میکنم فقط برای این بود که بازیگراول مرد تو صحنه زیاد معطل نباشه و گاهی دنبال شمع بگرده و اکت داشته باشه حضور کارگردان در صحنه ملموس بود اون هم زمانی که دوتا از کاراکترها باید تنها میشدن و این زمان بود که کارگردان نامرئی میشد و وارد صحنه میشد و به زور بازیگرها رو هدایت میکرد بیرون. نکته مثبت نمایش طراحی صحنه بود گرچه گاهی بازیگرها ماسکه میشدن اما به نظرم خوب بود و میتونست کمی بالاتر از سطح قرار بگیره که حس طبقه بالا بودن رو القا کنه. نکته مبهم دیگه برای من مشرف به حیاط بودن صحنه بود یا به خیابان یا کوچه؟ یا هردو از دیالوگهای ابتدایی به نظر میومد که مشرف به خیابونه اما بعد متوجه حیاط میشیم. نکته دیگه اینکه چرا بازیگرهایی که از صحنه خارج مبشدن چرا زیر پارچه سفید میرفتند چه نسبتی با قصه و کلیت نمایش داشت ؟ چه کارکردی داشت؟ در نهایت اینکه من سکانس بلندی از یک فیلم دیدم تا نمایش. آقای شهبازیان دوست کافکا رو خیلی دوست داشتم البته خود کافکا رو هم دوست دارم و بازی زیبای شما رو. اگه جسارت بنده رو میبخشند عزیزان. نظرم بود در حد بضاعت و کم سوادی خودم