سکوت که یخ بزند
فریادها
هوار می شوند در خفقان بی ذهنی
و گلویی منجمد که
طعم خوب زخم را
از بر می کند
در هر روز
و شکوفه های که طعم گیلاس را می چینند
تا طلوعی دوباره رخ دهد از تن غروب دیروز
و انفجار بیابد هنجره های مسدود شده ای که
طعم جنون و غرور
... دیدن ادامه ››
را با خود می کشند
تا آسوده بخوابد به خیال
روان بی روان
.
و هـــــــٍــی داد سکوت برآرد و
تیمار فریاد نشنود
که هوا دیگر
یخ نمی زند و
من گوشهایم را بریده ام و
فریاد می زنم
"الیطا"