یک: ساعت 9 شب برای دیدن "دوران عاشقی" وارد سالن یک پردیس ملت که جزو سینماهای پرمخاطب تهران است، میشوم و کسانی که برای تماشای فیلم آمده اند بیشتر از 30 نفر نیستند. با خودم فکر میکنم چرا مردم ما سینما نمی روند؟ چرا فیلم نمی بینند؟
دو: فیلم شروع می شود. کارگردان قصد داشته با پایه ریزی داستانش با تم "خیانت" فیلم را جذابتر کند. درست از همان سکانس اول خیانت نشان داده می شود، سکانس دوم خیانت، سکانس سوم خیانت و سکانس چهارم و همینطور نشان دادن خیانت به شکل های گوناگون ادامه پیدا می کند. همه چیز کاملا رو است و کارگردان کاملا گل درشت، مصنوعی و به دور از ظرافت میخواهد پیامش را به مخاطب بدهد.
سه: بازیهای فیلم به شدت ضعیف است. انگار همین الان لیلا حاتمی از تخت بیمارستان بلند شده و قبول نقش کرده. بازیگر زن مقابل شهاب حسینی که اولین بار میبینمش به بدترین شکل ممکن بازی می کند. احتمالا اولین فیلم بلند سینمایی اش باشد. نه رابطه ها شکل گرفته نه بازی ها باورپذیر است. وقتی مزدا3 لیلا
... دیدن ادامه ››
حاتمی را دزد می برد، او با کوچکترین واکنشی آسوده شروع به قدم زدن میکند. داستانی چیزی شبیه به سریالهای ترکیه ای است. خواهرزاده رئیس یک شرکت با کارمند دایی اش روی هم ریخته. دایی خودش درگیر پرونده ای در رابطه با ازدواج دومش است. خواهرزاده پرونده را پیش وکیلی می برد که زن اول آن کارمند شرکت است(!) و ...
چهار: هنوز در سینما در نشان دادن جامعه ایرانی مشکل داریم. یا در حال نشان دادن ثروتمندان با وضعیت زندگی آنچنانی هستیم یا زندگی زاغه نشینان را نشان می دهیم. نمی توانیم جامعه ایرانی را آنگونه که هست نشان دهیم. یک طبقه متوسط درست را به تصویر بکشیم. همین است که مخاطبان فیلمها را باور نمی کنند و نمیتوانند با آن ارتباط برقرار کنم.
پنج: اواسط فیلم بود که فهمیدم مردم چرا سینما نمی آیند. چرا فیلمهای ایرانی را نمی بینند. پاسخ روشن بود. خودم برای اولین بار در وسط یک فیلم از سالن زدم بیرون.