در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | غلامرضا شایسته فر: مرد: ما زندگی را و عشق را یک‌دست لباس دانستیم، زمانی که خریدیمش نو بود
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:46:26
مرد: ما زندگی را و عشق را یک‌دست لباس دانستیم، زمانی که خریدیمش نو بود و زیبا و مناسب، جذاب و توجه برانگیز، خیره‌کننده در هر محفل و میهمانی. آهسته آهسته اما کهنه شد، ساییده شد، رنگ و رویش رفت، از شکل افتاد، مستعمل و بی‌مصرف شد. چرا؟! چرا فرصت دادیم که زمان با عشق، با زندگی همانگونه رفتار کند که با آن پیراهن سرمه‌ای تو کرد؟ که من آنقدر دوستش داشتم.
عسل: حرف‌هایمان یکی‌ست، شرایطمان یکی نیست، روزی هست که تو را دلجویی‌های من نجات می‌دهد. روزی هست که مرا دلجویی‌های تو خلاص. گاهی من نیازمند هدایتم گاهی تو.
مرد: اما آن سوال بزرگ پیوسته باقی می‌ماند؛ چرا به موج بلند زمان فرصت دادیم که قایق‌مان را در تن پیچان خویش بپیچد و فرو بَرَد و آیا دیگر هیچ امیدی به نجات این قایق کوچک پریشان حال در آستانه غرق نیست؟
عسل راست می‌گفت، آنها ابداً از کسی یا چیزی گله نداشتند. فقط از ساییده‌شدن و پوسته‌ای شدن چیزی که نمی‌بایست ساییده و پوسته‌ای شود، رنجیده بودند.
ما از زندگی مشترک مثل یک دست لباس استفاده کردیم.
.
یک عاشقانه‌ی آرام - نادر ابراهیمی
خیلی زیباست . مرسی از انتخابتون
۱۳ مرداد ۱۳۹۴
ممنون از لطفتون
واقعا زیباست
:)
۱۹ مرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید