هر بار که آمده ای
آخرین بار بوده است
و هربار که رفته ای اولین بار
فردا تو را
برای اولین بار خواهم دید
همانطور که دیروز
برای آخرین بار دیدمت
شاید امروز نیز صدایت
که بارش شیرین توت
بر پرده کتای است
دهانم را آب بیندازد
ماه نیستی
تا در قاب نقره ای ات
هر بار که نو می شوی
حکایتی
... دیدن ادامه ››
کهن باشد
افتاده به جان من
آغوش شعله وری هستی
که در چشم بر هم زدنی
کن فیکون می کنی مرا
و هر بار که رفتنم را
از پاگرد پلکان
تماشا می کنی
مانند قزل آلای نگون بختی
که یک عقاب تیز چنگ
از رودخانه قاپیده باشد
گیجم و نمی دانم
چه بر سرم آمده است
عباس صفاری