کوتاه بودی مثل خواب
میبینمت هنوز ولی اینبار میان عکس
از دور ولی نزدیک تر از قبل به روح من
چرا این بار نمیشوی حتی از دور برای من!
لبخندی بس است مرا حتی از پشت عکس
شاید که تو شادی و فراموش کار من!
اینجا دلی هنوز گرم است حتی به یاد تو
کجای این راه بیراهه شدیم؟
تو رفتی و عاشق شدی و زن شدی
کجای این راه رفتن را بلد شدی؟
من سردرگم هنوز منگ بودنم در دیروز خویش
کجای رفتنت
... دیدن ادامه ››
از من رها شدی؟
مرد درد دارد وقتی بوسه ها از یاد عشق خویش
کجای بی مهری دنیا بی رحم شدی؟
هنوز میبینمت اینجا لابلای صفحات لعنتی
دستانم آلوده میشود به صورتت پشت این دنیای لعنتی!
دست هایمان آلوده میشود به داشتنمان ولی دلهایمان رقیب هم میشوند وقت نبودمان،مثل صدای آهسته ی لبخن هایمان میان هوار خنده هایمان کنار هم و شاید به سادگی قدم زدن پا به پای هم،مثل لرزش دلهایمان به سادگی یک نگاه و انگار باختن همه ی آنچه روزی داشته ات میپنداشتی و سود ولی حال هیچ تیست جز پوچ