نمایش تجربی خوب
کاش خلاصه ای از داستان کوتاهی که نمایش ازش اقتباس شده رو توی بروشور نمایش مینوشتن.
خلاصه داستان از این قراره:
سالیان دراز پیش ، در اثر رانش زمین ، کوهی خیالی در اکوادر فرو می ریزد و دره ای محصور ایجاد می کند که ساکنانش ، از بقیه ی مردمان اطراف جدا می شوند . سال ها می گذرد و این مردمان ، با فراموش کردن مصیبت ناشی از زلزله ، به دور از حیوانات وحشی و بیماری و جنگ ، زندگی خوشی را سپری و آغاز می کنند و از میان همه ی بلایا ، تنها یک بلاست که بر سرشان می آید و آن این که بیماری ای مرموز به میانشان می افتد که کودکانشان را نابینا به دنیا می آورد و سوی چشم جوانانشان را کم می کند .اکنون چیزی به نام بینایی برایشان مفهوم نیست. روزی بر حسب یک اتفاق کوهنوردی از قله سقوط میکند و با غلتیدن در برفها و کوهها بهطرزی معجزهآسا جان به درمیبرد اما خود را در سرزمین کورها مییابد. جایی که مردمانش فکر میکنند دنیا به اندازه دره کوچک خودشان است و سقفی دارد که حداکثر به اندازه ایستادن چند مرد روی دوش هم است. آنها روزها میخوابند و شبها به فعالیت میپردازند...