آذر: «چه جوری شد من به پستت خوردم؟ دفعه اول منو کجا دیدی؟»
عزت: «حتما باید بگم؟»
آذر: «دلم می خواد بگی.»
عزت: «میدونی من اکثر شبا که میخوابیدم خواب یه دختر مو بور میدیدم با چشای درشت و آبی. عینهو خارجیا! عین خودت! یه شب میاومد به خوابم یه شب نمیومد یه هفته علافم میکرد... خلاصه حسابی منو پیچونده بود... بعدش تو رو دیدم. دیدم همونی هستی که تو خوابم میومد. بعد دیگه تو رو تو خواب میدیدم. کار به جایی رسید که به عشق ِ خواب دیدن میخوابیدم! حالا هم دیگه قاطی کردم... نمیدونم اول خوابتو دیدم یا خودتو...»
آذر: «خب... حالا باقیشو بگو...»
عزت: «باقیش؟ باقیش دیگه همش حسرت... هر دفعه میخواستم باهات حرف بزنم تنم داغ میشد. دیگه دلمو خوش کرده بودم به اینکه از دور ببینمت...»
از: فریاد زیر آب (سیروس الوند 1356)