چند وقت قبل نمایشی دیدم به اسم " بالاخره این زندگی مال کیه؟" تو اون نمایش هم یک موضوع بسیار حساس و قابل تعمق انتخاب شده بود اما به نظر من مثل "پاییز" نویسنده تصمیم خودش رو گرفته بود. جانبداری شدید نویسنده از تفکر جواد تو انتخاب متن، میزانسن، اکت ها و حتی انتخاب بازیگر کاملا مشخص بود.
راستش من هم بیشتر با تفکر جواد موافقم تا علی اما انتخاب این موضوع نیاز به درک بیشتر از زندگی علی ها داشت.
مرد ضعیف و ذلیل و بی خاصیت و طفیلی و گوشه گیر که حتی از دایی معتادش هم منفعل تر بود!
فقط احترام به یک اسم و گذشته! مثل احترام به فسیل دایناسور
تنها چیزی که از همه دنیای علی نشون داد یک داش آکل بازی ضعیف و بی رنگ و بی خاصیت و احمقانه و لج درآر بود.
من جنگ رو نمی فهمم. نه جنگیدم و نه حتی یک سرباز واقعی رو از نزدیک دیدم.
تو زندگی شخصیم هروقت میخوام تصمیم خیلی مهمی بگیرم از خودم میپرسم
... دیدن ادامه ››
:وقتی سر و کله عزرائیل پیدا شد کدوم راه رو ترجیح میدم؟یک جورایی مرگ شاقول و قطب نمای زندگی شخصی مه!
اما زندگی یک سرباز گنگ و پیچیده است. اینکه هر لحظه کنار عزرائیل قدم بزنی سر غذا به هم بفرما بزنید، صبح تو چشات لبخند بزنه و شب قبل از خواب گونه تو ببوسه و اگر یک لحظه حضورش رو فراموش کردی محکم بزنه پشت شونه ات و بگه دالی!
زندگی سرباز گنگ و پیچیده است، باید آدم بکشه بدون اینکه از اون آدم بدش بیاد یعنی باید بدش بیاد بدون اینکه بدونه چرا
باید تو چشمی تفنگش نگاه کنه و از هر کسی که لباسش یک شکل دیگه است متنفر باشه.
و البته جنگ ایران و عراق، جنگی که توش به اسم اسلام مسلمونها همدیگه رو می کشتند!
سالها به یک آدم میگن زنهای این مملکت ناموس تو هستند تو باید بمیری تا به اونها تعرضی نشه و بعد که زخمی و علیل و درهم شکسته بر میگرده بهش میگن؛ من خودم یک آدمم ناموس تو یا هیچکس دیگه نیستم!
همین چند لحظه قبل دوست و برادرش رو تو بغلش کشتند ولی یک دفعه سوت پایان بازی به صدا در میاد و میگن؛ حالا با هم دوست باشید.
جنگ ،عظیىم و مغشوش و ماخولیایی و موهومه و سرباز یک دونه گندمه که تمام عظمت سنگ بالا و پایین آسیاب رو با تار و پود وجودش میفهمه اما چیزی نیست جز یک گندم ناچیز و بی ارزش که اصلا نباید گندم باشه، ارزشش به نبودنشه.
و علی پاییز فقط می گفت کاش جنگ نبود و اون قطعنامه لعنتی!
به نظر من پاییز به علی ها خیانت کرد. نویسنده تو انتخاب موضوع آزاده اما وقتی علی رو انتخاب کرد حق نداره اینقدر حقیر و بی توجه ازش بگذره.
یکی از تفریحات ما تو بچگی ترجمه کلمات انگلیسی بود؛ communication board کامیون کی شن برد؟ یا یونیورسیتی یعنی تو هرگز چای نمیبینی!
به نظرم حرفهای علی رو همینقدر بی حوصله و بی ارزش ترجمه کرده بود.
ظاهرا بهش احترام میذاشت اما به نظرم شرافتمندانه تر بود که با علی قوی و مقتدر می جنگید تو صورتش تف میکرد و حتی لهش میکرد تا اینکه مثل یک فسیل فقط یک احترام کاذب بذاره اجازه بده که علی سیلی بزنه و فقط تحقیر آمیز و از سر ترحم کوتاه بیاد.
از بازی امیر جعفری خوشم اومد اما به نظرم زیادی "نقال" بود. امیر جعفری میتونه تو سکوت هم بازی کنه اما متاسفانه تو اکثر بازی هاش فقط از قد بلند و هیکل گنده و صدای رساش استفاده میشه!