اول:یه ژانر من درآوردی برای خودم درست کردم و اسمش رو گذاشتم "پیرمردهای به آخر خط رسیده"!پیرمردهایی تنها که دیگه به آخر داستان رسیدن و مرگ رو درست جلوی چشمشون می بینند و وقتی به گذشته نگاه می کنند فقط حسرت تو چشم هاشون دیده میشه...پس طغیان می کنند چمدان رو جمع می کنند و راه می افتند...به عنوان آخرین تقلا...عجیب با این پیرمردها احساس همذات پنداری می کنم انگار آینده خودم رو در اونها می بینم.
دوم:احتمال باران اسیدی یک غافلگیری خوب بود.فیلم داستان تنهایی همه ماست...که چطور این تنهایی پیرمرد و دو جوان را با هم همراه می کند،کمی از مسیر را با هم می روند و از هم جدا میشوند و باز تنها ادامه می دهند...فیلم یک مریم مقدم خیلی خوب دارد که بازی اش یک سر و گردن از بقیه بازیگران مکمل پرادعای امسال بالاتر است و موسیقی زیبایی که هروقت اضافه می شود به خوبی حس فقدان را منتقل می کند...
سوم: اما فیلم برای من در آستانه تبدیل شدن به یک فیلم درخشان باقی موند.متاسفانه شمس لنگرودی اصلا بازیگر خوبی نیست و از پس بازی درونگرای نقش برنیامده و همین به فیلم ضربه زده،علاوه براین انگیزه بعضی رفتارها که نقش اصلی در پیشبرد داستان دارند به خوبی مشخص نمی شود.به هرحال بهتاش صناعی ها در فیلم اولش موفق عمل می کند و منتظر فیلم های بعدی اش خواهم موند.