خلاصه داستان: هژار فرمانده پست دیده بانی مرزی در جبهه غرب است و قرار است سرباز زیر دست او که اهل تهران است مرخص شده و یک سرباز شمالی جای او را بگیرد اما شرایط به صورتی پیش می رود که هر سه در سنگر دیده بانی باقی می مانند . . .
منبع: خودم :)
نظریه شخصی: یه کار واقعا جذاب و به شدت خنده دار که شما رو از سالن راضی می فرسته بیرون