تو میدانی نبودت یعنی چه؟نبودنت یعنی روز جمعه ,یعنی صبح جمعه به جای آنکه از سرخوشی بزنی زیر آواز و منتظر یک صبح بخیر جانانه باشی,چشمانت را باز کنی و با بداخلاقی به تمام شبی که گذشت و خواب هایت فکر کنی و زیر لب تنها و تنها برای خودت خسرو و شیرین زمزمه کنی ,نبودت یعنی به جای آنکه پشت پنجره بروی و منتظر باران باشی تا شاعری کنی,بخاطر سردرد ناشی از کسالتت به زمین و زمان بد و بیراه بگویی و دوباره به رختخوابت بخزی و منتظر تمام شدن یک جمعه ی لعنتی دیگر شوی,یعنی غروب جمعه به جای مولانا خواندن برای تو پناه ببرم به کاکتوس هایم و برایشان بگویم که خوشحالی تجربه ی وصف ناپذیر و زودگذریست که بعد از اتمام یک بار تجربه ی آن دیگر تمام زندگی رقت بار می شود و نبودنت این گونه لمس میشود...
(نوشتم در غروب جمعه ای که بی حوصله بودم)
از: خود