من هنوزم مثل قبل تر ها بلند بلند می خندم ,هنوزم با دوستام گردش و تفریح میرم,هنوزم برای خودم پاستیل و لواشک و چیپس می گیرم و با ولع می خورم ,هنوزم گاهی آهنگای شاد پلی میکنم,ولی هنوزم روز های زیادی هست که برای تو دلتنگی میکنم,صبح که میشه دستتو میگیرم و با هم میریم آژانس,دستتو می گیرم و سوار مترو میشیم و میریم دانشگاه و بین راه با هم هی حرف میزنیم و حرف می زنیم,میریم سینما و بعدش برای خودمون ساعت ها فیلم رو نقد میکنیم,با هم قراره جیگرکی میذاریم و یه نمایشنامه خونی دو نفره و بعدش پیاده راه می افتیم تو خیابونا و چارتار میخونیم و مثل همیشه وسطاش ریتم رو گم می کنیم و پقی میزنیم زیر خنده و هر دفعه من اونقدر می خندم و میخندم که چشمام پر از اشک میشه و وقتی باز میکنم تو دوباره نیستی,چشمام رو میبندم و باز میکنم و بازهم نیستی ... :(
از: خود