من اصلاً در جایگاهی نیستم که نقد حرفه ای انجام بدهم. نظر من از دید یک تماشاگر عام است.
در کل فیلم اصلاً به دل (یا حداقل به دل من) نمیشیند. نریشن اوّل فیلم خیلی بیشتر از مورد نیاز است. این که تمام داستان پس زمینه ی فیلم به صورت قصه گویی بیان بشود فکر نمی کنم جذابیتی داشته باشد. یعنی کارگردانی مثل آقای افخمی نمی تواند بک گراند فیلم را در چند سکانس یا فلاش بک به تصویر بکشد؟ اینقدر این قصه گویی ابتدایی طولانی است که یک لحظه آدم شک می کند که شاید کل داستان قرار است به همین روال پیش برود. لحن گوینده بیشتر به برنامه های راز بقا می ماند تا یک داستان خانوادگی. یک لحن خشک و کاملاً رسمی که برخی شوخیهای گنجانده شده در آن کاملاً با آن لحن توی ذوق میزند.
داستان ها، سکانس ها و شخصیت های اضافی خیلی در فیلم گنجانده شده اند. مثلاً این که زوج اول داستان بازیگر مشهور سینما باشند یا نباشند چه لطمه ای به داستان میزند؟ این که حل مشکل پیش آمده در منزل آنها پیش برود یا در باغ پدری شهدخت چه تفاوتی دارد؟ حضور خواهر و برادرهای آذر یا حتی خواهر شهدخت چه کمکی به پیش برد فیلم دارد؟ در کل با یک سیاهی لشکر روبرو هستیم که انگار برای مهمانی دور هم جمع شده اند وگرنه همان آذر، شهدخت و پرویز برای کل داستان بس هستند و «دیگران» گره ای در فیلم باز نمی کنند.
به طور کلی اصلاً گره ای در داستان نیست. تنها گره ی موجود بایسکچوآل بودن فیلیپ (یا فیلیپس آقای فخیم
... دیدن ادامه ››
زاده) است که بسیار سرسری از آن گذشته می شود. تمام تلاش پدر آذر برای مقابله با این مشکل پیدا کردن شوهر برای دخترش است و به اولین گزینه ی موجود در نزدیکی خود (رامبد جوان) چنگ می زند که این مشکل را حل کند!! پرویز با این همه برو و بیا چه سابقه ای از آن هنرمند در دست دارد که به این صراحت او را برای دخترش (و با این جمله ی خواری دهنده) خواستگاری می کند؟ یا بهتر است بگوییم برای شخصیت پردازی این فرد چه تلاشی شده است؟
و بسیاری چیزهای دیگر...
در کل از نظر بنده این فیلمی نیست که به کسی توصیه ی دیدنش بشود چه برسد به این که جایزه هم ببرد و همه ی این ها به انتظار تماشاگر از کاگردان و بازیگرهای این فیلم بازمی گردد