لارْو
اولین کلمه ای که درباره این نمایش به ذهنم میرسه "فضا سازیِ".
از تاثیری که لحظه ی ورود و روی تماشاگر گذاشته میشه تا استفاده ی درست و بجا از موسیقی و انتخاب رنگ.
یکی از نکات مثبت انتخاب لحظه درست برای موسیقی بود، درواقع انتخاب نقاط عطفی که موسیقی لازم دارن بجا بود که باعث شده بود اثر رو دنبال کنیم نه که فقط تحت تاثیر موسیقی ادامه بدیم.
انتخاب رنگ ها برای فضا سازی، و وسایل صحنه ی کم و جمع و جور مارو با بازی ها و روند و شیوه ی روایت بازیگران بیشتر همراه میکرد.
شلوغ نبودن صحنه تمرکز و از تماشا گر نمیگرفت تا بتونیم صاف روی صندلی بشینیم و فقط همراهی
... دیدن ادامه ››
کنیم.
بازی ها
استفاده ی آگاهانه از بدن و دست ها باعث شده بود چشم و ذهن تماشگر جای دیگه ای نره. به قولی "هر بازیگر میدونست باید دقیقا با دست ها و بدنش چیکار کنه".
هرچقدر که میگذشت و هرچقدر با هر شخصیت بیشتر آشنا میشدیم بیشتر به توانایی اون به بازی کردن آدمی که نشون میده آگاه میشدیم.
و افرادی که در لحظه در جایگاه فرم قرار میگرفتن هم دوباره به فضا سازی کمک ویژه ای میکردن.
از مورد علاقه های من توی این نمایش قابِ انتهای کار، و شیوه ای بود که برای اجرا و روایت انتخاب کرده بودن که هر اپیزود دنیای خودش رو داشته باشه.
جوری که همراه با هر شخصیت تونستم بگم منم همینطور، تونستم رابطه پیدا کنم بین زندگی هر کدوم اونها و زندگی خودم و دنیایی که توش زندگی میکنیم.
به تصویر کشیدن آرزو های ساده ای اگر هرکدوم در یک جغرافیای دیگه بودن، یا شاید چند محل اون طرف تر بودن هیچوقت نیازی به پاک شدنشون نبود.
در کل این نمایش سرشار بود از :
خنده، خشم، هیجان، غم
و لحظه ای خسته نشدن و به ساعت نگاه نکردن.