تبریک به حمیدرضا مردای عزیز برای نمایش دلنشینی که معنای روزانگی های پرتکرار را در صحنه زندگی کرد.. ناتوانی حرف و کلام ، درماندگی کلمه ها ،بیهودگی انسان در لوپ های تکرار شونده و به بن بست رسیده .. هر کس سخن میگوید تا معنای بهتری از بودن ارائه دهد اما در نهایت نجات دهنده ای نیست و راه رسیدن کوتاه است.. و انسان ها در تنگنای جنون وار کلماتی بی مفهوم دست و پا میزنند تا باز هم در لحظه های تکراری زاده شوند و این دور باطل ادامه دارد .. نمایش خوش ریتم با بازی های یکدست و روان .. خوش بدرخشید ✨️
دن کیشوت اى شوالیه ى غمگین آدمى با رنج زاده میشود و گریزى از آلام و دردها نمى یابد جناب مولانیا و شما چه زیبا لحظاتى آرمانى را بر صحنه ى هنر ساختید . دن کیشوت خیال پرداز ماهرى ست خواهان جهانى عارى از ظلم و ستم
من این آرمان شهر را مى ستایم اما صد افسوس که پلیدى و ظلم گریبانگیر بشر باقى میماند..
دن کیشوت اتوپیاى پر از مفهومى ست با نمادهایى از انسانیت
و چه خوب با بازى و بدن بازیگران و موسیقى به تصویر کشیده شد
بازیگر نقش سانچو و دن کیشوت اوتوپیک هاى جذاب و ماندگار این نمایش بودند ..
آیا ساختن سرزمینى با نیکى و صلح همیشه در وهم ما خواهند بود ؟؟؟