پس از " جنایت و مکافات"
مازلو زمانی گفته بود "اگر تنها ابزار در دست ما چکش باشد، با همه مثل میخ برخورد می کنیم". نمایش جنایت و مکافات آقای افشاریان را از هر زاویه ای می توان دید و فراتر از آن می توان یک راست رفت سراغ خودِ داستایوفسکی و تیزبینی مثال زدنی اش در توصیف روان بشری. می توان در مورد عمارت دوست داشتنی مسعودیه هم گفت که به نحوی کانون بسیاری از اتفاقات تاریخی کشور بوده است. هر چه هست این هنرِ روایتگری است که ما را با خود همراه می کند. نمایش پرزحمت و قابل احترام جنایت و مکافات سرشار بود از روایت های متنوع و زوایای دید آدمی. ساده که بنگریم صرفا زنانی کشته شده اند و احساس عجیب راسکلنیکف در پی این اتفاق، روایت را آغاز می کند. اما این کوچکترین بخش ماجراست. شخصیت های نمایش مدام در شک اند و یقین. لحظه ای که به راسکلنیکف حق می دهیم بابت کشتن این حشره ی کثیف، پیرزن رباخوار از خود دفاع می کند و ما را نرم می کند در باب ربا. گویی درنگی در کار نیست. ما در قضاوت هایمان محو می شویم. و جهان را به شدت شخصی می نگریم. هر کدام از ما فقط با چشم خود می بینیم. بازپرس نمایش با بازی ستودنی و پیچیده ی مجید آقاکریمی(که بی شک یکی از تئاتری های فهیم ماست) چهار سوی نمایش را از ابتدا تا انتها زیرنظر دارد و مرحله به مرحله تغییر می کند و با سیگاری که دود می کند به مرگ خویشتن نزدیک تر می شود. یکی از بهترین قسمتهایی که توانست تعارض شخصیت ها را به خوبی نشان دهد همین ریه های بیمار و میل به سیگار بازپرس بود. روایتی ساده و جانبی اما اثرگذار در باب آشفتگی های آدمی در تصمیم و انتخاب. هنر کارگردان در تلخیص چنین رمانی سترگ که نه بلکه در نشان دادن تعارضاتی است که یک به یک شخصیت ها تجربه شان می کنند. چون ما تماشاگران. هر روز و هر لحظه. نقاشی که به جرمی ناکرده اعتراف می کند باید فقط دلایل قانع کننده ی شخصی داشته باشد. دلایلی که به احتمال بالا برای بقیه کم اهمیت خواهد بود. ما نمی دانیم می فهمیم اش یا نه. گاهی آری و گاهی خیر. به همان میزان هم نامی نداریم برای زنی که در حمایت از خانواده تن فروشی می کند. فاسد و هرزه یا شریف و محترم؟ راسکنیکفِ قهرمان یا قاتلی دن کیشوت وار؟ پولدارهای خوب یا کثیف؟ گویی دردرون ما نیز بخشی از هر کدام از شخصیت های نمایش وجود دارد. هر
... دیدن ادامه ››
لحظه یکی را بر می گزینیم و به زندگی ادامه می دهیم. ما با هیچ یک از آن ها غریبه نیستیم. سوال اساسی این است که آیا اساسا جنایتی شده که این همه مکافاتِ هستی بر دوش ماست؟
داستایوفسکی جامعه شناس و روانشناسِ موفقی بوده و این اجرا در حد توان خود به این ویژگیِ داستایوفسکی نزدیک شده بود.