من رمان شازده کوچولو اثر جاودانه ی آنتوان دوسنت اگزوپری رو با ۴ ترجمه خوندم ترجمه های محمد قاضی ؛ احمد شاملو ؛ ابوالحسن نجفی و لیلی گلستان که به تازه گی منتشر شده..
اما نکته ی قابل توجه برای من این بود که
شخصیت پردازی های این تئاتر مثه شخصیت های فیلم های تیم برتون بودند ؛
انگار آلیس وارد سرزمین عجایب شده ؛
یا ادوارد دستقیچی وارد شهر شده ؛
پادشاه با صدایی رسا و ابروانی که بالا و پایین می شدن و حرکت شطرنج وارش در صحنه ؛ مست ؛ ویلون نواز چیره دستی با کلاهی پر از گیلاس و جیب هایی پر از شیشه ؛ خودخواهی که روی دوش ستایشگرش سوار بود و با وجودی که مرد بود با صدای زنانه ی لطیف و عجیبی می خوند ؛ تاجری که ستاره جمع می کرد و صداش کم از خواننده های اپرا نداشت ؛ فانوسبانی که انگار زنجیر و وزنه به پاش بسته بودن اما یه ریز می خندید ؛ جغرافیدانی که یه کاغذ لوله شده بود با صدایی زنانه مردانه ؛ گلی که با حرکات فرم دست و بدنی فوق العاده و چرخش های بی نقص و طولانیش تماشاگرهارو به هیجان می آورد و در آخر روباه.. روباه.. روباه…
روباهی که
... دیدن ادامه ››
نقاش و عکاس و مجسمه ساز و نویسنده و شاعر بود ولی عاشق نبود و دنبال این می گشت که یک نفر اهلیش کنه تا بتونه عاشق بشه..
اگر این روباه به زبان انگلیسی یا فرانسه می خوند می تونستم روی صحنه ی برادوی تصورش کنم با این صدای قدرتمند و بازی خارق العاده و ارتباطی که با تماشاگرش می گیره..
این شخصیت پردازی های عجیب و غیرعادی نقطه ی عطف و قدرت این نمایش بود و وجه تمایزش با اصل رمان..
از نظر من آقای ماهان حیدری یک کارگردان مولفه که توانایی برداشتی استثنایی از یک رمان جاودانه رو داره..
تبدیل چنین اثری به یک تئاتر تمام موزیکال و خلق چنین شخصیت های متفاوتی ؛ جسارت بزرگی رو می طلبه و تحسین برانگیزه.
من برای این گروه هنرمند ؛ ایستاده ؛ کف می زنم.