در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سپهر سعیدی | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 14:36:06
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
«من این صحنه رو قبلاً یه جایی دیده بودم»
«زندگی خوب یا بد نیست، اجتناب ناپذیره»

از دید من: «لوکوموتیو» اجرای دوست داشتنی و با پتانسیلی بود ... دیدن ادامه ›› که امیدوارم در ایستگاه‌های بعدی‌اش بتواند از تمام ظرفیت و قدرتش استفاده کند. از رضا کنگازیان پیشتر نمایشنامه‌خوانی ابط‌الجوزا را شنیده‌ام؛ این دو متنش من را یاد خودم و زندگی‌ام و رویاهایم می‌اندازد. پیشنهاد میکنم اگر به تماشای این اثر می‌روید سعی نکنید بفهمید چه اتفاقی دارد می‌افتد، فقط حسش کنید. در ادامه به چرایش هم میپردازم. (البته این‌ جمله را یکی از آدمهای بزرگ جهان هنر گفته است) از لحظه‌ای که وارد شدم شروع میکنم: برای ورود، تصمیم تیم یا کارگردان این بود که سالن خاموش باشد تا ما خودمان در تاریکی راهمان را به صندلی‌هایمان پیدا کنیم. من به شخصه بدون روشن کردن فلش گوشی‌ام بسمت صندلی‌ام رفتم چراکه نمایش از همان بدو ورود تماشاگران و حتی شاید پیش از آن شروع شده بود و نمیخواستم با نور فلش گوشی مزاحم بازیگر یا تماشاگران بشوم. (بدی یا خوبی تئاتر این است که به تماشاگرانش وابسته‌است؛ در طول اجرا سه نفر پشت سرم مدام حرف میزدند و من هم سعی کردم با نگاهم متوجه‌شان کنم نباید در حین اجرا حرف بزنند تا حواس کسی پرت نشود اما متاسفانه نگاهم کارساز نبود! ضمن اینکه آقای پنجاه ساله‌‌ی بد عنقی کناری‌ام هم مدام بجای نمایش به من نگاه میکرد و حتی وقتی به نمایش میخندیدم گفت «به چی میخندی؟ اصلاً خنده دار نیست!» به هرحال آن ابتدا نمیدانستیم چه اتفاقی در حال رخ دادن است) اول فکر کردم چه تصمیم اشتباهی‌است، اما بعد که هرکس فلش گوشی‌اش را روشن کرد دیدم چه فضای وهم آلود زیبایی ساخته شد. کمی بعدتر که مسیح معتمد شروع به دیالوگ‌گویی کرد و تصویر کلی ‌از چیزی که قرار است ببینیم به ما ارایه کرد بیشتر علاقه‌مند شدم تا ادامه‌ی کار را ببینم؛ پرده‌ی شفافی که جلوی دیدمان را گرفته بود و بعد کنار رفت نیز بی‌تاثیر نبود. از نظر من مسیح معتمد در ادامه‌ی کار نیز بازی موثری داشت اما دوست داشتم بیشتر با آمادگی بدنی‌اش غافلگیرمان کند. نوشته‌ی رضا کنگازیان روایت زیبایی داشت و کاراکترهای دوست داشتنی و آشنایی ساخته بود، گرچه فکر میکنم میتوانست بهتر روایت کند تا ما بیشتر بتوانیم با داستانش همراه شویم تا با کارگردانی‌اش. (مرد صندلی کناری‌ام که خوابش گرفت، رفقایم نیز چیز خاصی دستگیرشان نشد و من هم بیشتر غرق رنگ و لعاب و ریسک‌هایی که بازیگران و کارگردان کرده بودند شده بودم و از آنها لذت میبردم تا داستان) این از داستان و روایت کار. طراحی لباس‌ها نقص خاصی نداشت اما بجز زیبایی خود لباسها، بنظرم فارغ از زیبایی دراماتیکی بود. پیش از اینکه سراغ بازیگران و میزانسن‌ها و صحنه بروم دوست دارم این را بگویم که رضا کنگازیان را آدم باهوشی میبینم چراکه علاوه بر اینکه کل اجرای لوکوموتیو خیال‌انگیز و زیبا بود و من را دچار رویاپردازی و تخیل میکرد و گاهی انقدر فانتزی بود که کودک درونم را زنده و سرزنده میکرد، کاری با من کرده که تا همین لحظه که دارم مینویسم دچار نوعی آشناپنداری یا دژاوو باشم و قوه‌ی تخیلم همچنان از دیشب فعال بماند. شاید تنها ضعفی که کار داشت (اگر ضعف بعضی بازیگران را قلم بگیریم) صدای زیاد موسیقی بود آن هم در حالی که ما به سختی داشتیم صدای غزل صفری و محمد کشوری را میشندیم. میزانسن‌ها و نورها به روند وهم آلود و رویاگونه بودن کار کمک میکردند، گرچه ای کاش کمتر بازیگران را نشسته روی صندلی میدیدیم تا بیشتر بتوانیم از کنش‌هایشان لذت ببریم تا نشستن و هیچ‌کاری نکردنشان. صدا و بیان خوب آتنا آقاعلیان و مصطفی فرهادی را دوست داشتم اما بازی خاصی از ایشان ندیدم. مهسا شهریاری، غزل صفری و محمد کشوری میتوانستند خیلی بهتر بازی کنند. مهدی معین و بیان و بدن و خلاقیتها و توانایی‌هایش را تحسین میکنم. از سجاد محمدی‌نیا هم برای طراحی فوق‌العاده‌اش تشکر میکنم. و دست آخر صحنه… اگر دایره‌ی وسط رنگ دیگری داشت چه؟ اگر پرده‌های انتهای صحنه که گمان میکنم بیشتر بخاطر اسپانسر اثر آویزان شده بودن تا به داستان کمک کنند حذف شوند چه؟ ممنونم از شما که این متن را خواندید و تشکر میکنم از همه‌ی عوامل لوکوموتیو و به همه‌شان تبریک میگویم، لذت بردم.
سپاس از نگاه پرمهرتان🤍
۳ روز پیش، دوشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود! اجرای دوست داشتنی و خاص پسندی بود، خداقوت به همه‌ی دوستانم در لوکوموتیو. امیدوارم از این دست اجراها در اصفهان بیشتر ببینیم.
سپهر سعیدی (sepehrsaeedii)
درباره نمایش خیابانی خسته نباشید! i
درود! کدوم سمت چهارباغ اجرا میشه؟
امیر مسعود و مجتبی خلیلی این را خواندند
سلام امروز کنار مجسمه اسب ، دروازه دولت ، جنب آکواریوم
۵ روز پیش، شنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از دید من: این نمایش از هرجهت ارزشمند و شریف بود و از نظر هنری بسیار فاخر، پر از زیبایی و گیرا. ابتدا که وارد سالن شدیم با موسیقی زنده‌ به ما خوشامد گفته شد. موسیقی‌ای که گوش‌نواز و چشم‌نواز بود. اگر بگویم نمایش زمانی که گروه موسیقی شروع کرده بودند آغاز شده بود اشتباه نگفته‌ام. وقتی نشستیم متوجه چینش زیبای نورها روی نوازنده‌ها که به تعبیری میتوان گفت هرکدام بازیگر نقش خودشان بر روی صحنه بودند شدیم. تسلط و کم‌نظیر بودن نوازنده ها هویدا بود. موسیقی‌ای که مینواختند در خور کار بود و خیال‌انگیز؛ اتمسفر خاصی در صحنه جاری بود. موسیقی اول که تمام شد اسبی آمد سفید. این که بازیگر اسب را بجای انسان، اسب طلقی میکنم را تعریف در نظر بگیرید چون من که باورم نمیشود او آدم باشد! مهارت‌هایی که از آقای خسرو صفوی (همچنین آقای جلیل عالی‌پور که جلوتر به آن میرسیم) میدیدم شگفت انگیز و فرا انسانی جلوه مینمود. باید چشمهایش را موقعی که زمین خورد میدیدی که چگونه دل را قلوه کن میکند و دل سنگ را آب. صدا و بیان و آمادگی جسمانی ایشان بقدری بالا بود که یک لحظه چشم برداشتن از او اشتباه است؛ با این حال هرچند که فکر میکنم کارگردان هم نمیخواست تمرکز من روی چیزی بجز نقش آقای صفوی باشد آنقدر زیبایی در صحنه موجود بود که مو به تن آدم سیخ میشد. این بشر با آن همه جنب و جوش در صدا و بدنش یک لحظه خسته نشد! دستش آسیب دیده بود اما جوری بازی کرد که انگار دستش از منم سالم تر است. به نظرم او قدر نعمت‌هایی که به او داده شده را به خوبی میداند. بازی هایش چه با خواندنش چه با حرکات بدنش چه صحبت کردنش چه حتی نگاه کردنش همه سرشار از عشق هستند. توازن صحنه بسیار جذاب بود. تا لحظه‌ای که توسط یکی از اجراگران گروه خوانندگان برهم زده شد؛ که فکر میکنم از عمد و با قصد کارگردان انجام شده باشد چون به وضوح او جلوتر از پنج دختر دیگر آمد و حتی چند لحظه نقش بازی کرد اما متاسفانه حرکتش و نگاه خاصش برای من معنایی نداشت. هرچقدر که نورپردازی ها، موسیقی و انتخاب لباس ها و رنگ هایشان و حتی سبیل و ریش بازیگران دارای معنی و نماد بود این حرکت جلو آمدن و نگاه کردنش آن‌گونه که انگار عاشق اسب شده باشد برایم قابل درک نبود. از این که آقای صفوی بدون نقص ظاهر شده بود بگذریم میرسیم به آقای عالی پور که تنها ضعفش آوازخواندنش بود. او نیز با بدن و بیانی آماده به عرصه‌ی نبرد آمده بود. آمده بود تا با طنازی هایش ما را مجذوب خود کند. این روزها کمتر طنازیهایی میبینیم که دور از ابتذال باشد و بازی آقای عالی‌پور مثال بینظیری از این نوع طنازی‌است. هر حرکتی که برای خنده گرفتن انجام داد موفق بود، چه در ... دیدن ادامه ›› گفتارش چه رفتارش. باید به کارگردان و نویسنده هم برای نوشتن متنی چنین یکدست و دلنشین و کارگردانی‌اش جوری که در هر لحظه شگفت زده شوی و چشمانت گرد شود تبریک و آفرین گفت. خداقوت. تسلط آقای عالی‌پور هم در هر دو نقش مجذوب کننده و مثال زدنی بود.
اگر پیش‌تر گفتم آوازخواندنش نقطه‌ضعفش بود فقط به این خاطر است که با اینکه نزدیک ترین صندلی به ایشان نشسته بودم و با توجه به حجم صدای آهنگی که گروه موسیقی مینواخت صدای خوب ایشان واضح و رسا نبود و تقریبا نیمی از کلماتی که در آواز میگفتند را باید حدس میزدی با توجه به آن نیمه‌ی دیگری که میشنیدی.
پیش از به پایان بردن سخنم از خانم لیلا سخی زاده بابت بازی خوب احساسی و آمادگی جسمانیشان و تسلطشان روی نقش تشکر میکنم. همانگونه که میدانیم درکنار صدای خوب و توانایی کامل در ابراز احساسات که نقطه‌ی قوت ایشان است، بیان قوی و خورده نشدن کلمات و حروف نیز مهم است و امیدواریم در آینده شاهد این مهم هم باشیم.
در نهایت ممنونم از گروه زاوش و تمام کسانی که این اجرای زیبا و شب بیادماندنی را برایمان رقم زدند و پیشنهاد میکنم قبل از اینکه نمایش را ببینید ذهنتان را خالی و آرام کنید تا موقع دیدن اجرا حواستان هیچ‌جای دیگری نباشد تا علاوه بر لذت کامل بردن از اجرا بتوانید لحظاتی مسخ شوید و وارد جهان و زمان «روز صفر» شوید.
از شما ممنونیم که نظر خودتان را با ما به اشتراک گذاشتید. و ممنون از حضور گرمتون.
۰۴ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود به همه خداقوت دستمریزا‌د. اینجور نمایش ها خیلی با سلیقه‌ی من همسوعه و کار قبلی گروه هم (نخست گاهان) واقعا دلچسب و دیدنی و شنیدنی بود. اگه شرایط مالیم جور بشه حتما یکبار دیگه هم میرم کار رو میبینم.
نوید عسکری فراهانی و امیر مسعود این را خواندند
فاطمه جلالت و گروه تئاتر زاوش این را دوست دارند
حضور شما و دیدنتون برای این گروه بسیار دلچسبه. خوشحال میشیم شبی دیگر را مهمان ما باشید.
۰۲ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود! این نمایش بقدری ظریف و خوب پرداخته شده بود و اجرا شد که منی که هیچوقت کامنتی نمیذارم رو بناداشت بیام و بگم دم گروه گرم و خداقوت یک نمایش دلچسب بود که من از لحظه به لحظه‌ش لذت بردم و امیدوارم یکروز بازم بتونم برم ببینمش پیشنهاد میکنم تویی که کامنتمو میخونی هم این فرصت رو از دست ندی
ممنون که به تماشای ما آمدید 🙏🏻
۲۹ آبان ۱۴۰۳
عرض سلام و خسته نباشید به تمامی عوامل
یک اثر خوب مخاطب خودش را پیدا میکند،همین که کار بدون تبلیغات قابل توجهی یا حتی بدون تبلیغات ،در هر اجرا صندلی خالی نداشت یعنی بیست،عالی
۰۱ آذر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید