سلام
______
گفتم من از یادت نمی کاهم
ولی کاستم
گفتم تو را من چشم در راهم
ولی نبودم
حالا چشم هرزه ی من
تهی از تو ،
از عشق ،
از آن همه شور و شوق و اشتیاق
در واکاوی کورمال زیستنی ست که در نزدیکی نزدیک
با احاطه ای عجیب
مرا دوره کرده است
کو
... دیدن ادامه ››
آن منظره ی دشت های فراخ
آسمان آبی
و آن شوق سر تا پا برای پاییدن جاده
تا مسافری که آمدنش را
به همراه سایه اش
به انتظار
مزه می کردم ؟
من گم شدم در خود
یادها بی شمار شد و یادت
فراموش
و راه های بسیاری
راه تو را از چشم
ربود
دیگر
نه پایی ، نه چشمی ، نه حالی و نه حتی آهی ...
نه و فقط نه
هیچ نمانده
افتاده
گم کرده راه و گم شده از یاد
محتضری رو به مرگ
که تنهایی مطلقی با اوست
ببخش
فقط ببخش
و بگذار با اندک تبسمی
چشم بر هم نهم.
سیدحسن ابوطالبی
(جاهد)
۱۴۰۲/۰۶/۰۸
__
بعد از سال ها ، عرض ادب و احترام به همه دوستان عزیز