گاهی به تن وارگی شعر یا شعروارگی تن
حمیدرضا شعیری
(دانشیار دانشگاه تربیت مدرس
عضو هیئت مدیره انجمن علمی نقد ادبی
تنها عضو ایرانی مجمع بین المللی نشانه شناسی
دارنده نشان شوالیه نخل آکادمیک سال 2014 کشور فرانسه)
نمایش مرثیهای برای کتابسوزیها کاری از علی اتحاد که مجید رحیمی جعفری آن را تهیه نموده است در فرهنگسرای نیاوران درحال اجرا است. در
... دیدن ادامه ››
این نمایش با شرایطی ویژه از حضور، بازی و اجرا مواجه هستیم که همواره بر در هم تنیدگی تن استوار است. کنش نوشتن، راهی برای رهایی یا راهی برای اسارت. اسارت تن زیر خروارها کلمه یا اسارت کلام زیر تنیدگی تن. نمایش ما را با مرثیهای مواجه میکند که تاریخ را دور میزند. نمایشی که بیمرزی است در درون مرز. ما با تنهای بیشمار همراه میشویم و در مقابل چشانمان به آتش کشیده شدن کلام را نظاره میکنیم و از درون شعلهور میشویم.
قدرت در هم تنیدۀ تنهایی که قادرند ما را با خود به سردابههای دور ببرند. در گوشههایی از تاریخ، ما با متن پایین میرویم. حرکت به سوی عمق. پایین و پایینتر. حرکت در درون زمان. بیننده قدرت ایستادن را برای لحظههایی از دست میدهد. میخواهد از جا کنده شود. نمایش تجربه راه رفتن در راهروها را نه برای شکلی صوری که برای ایجاد حرکت در دل زمان و در درون مکان ایجاد کرده است. هرچه تن بیننده بیشتر در درون حفره هولناک و یا چاله سیاه تاریخ سقوط میکند، غبار بیشتر از تن میریزد تا روان فرصت بازیابی خود را پیدا کند.
نمایش هم تعزیه مدرن و بسیار نویی است که فلسفه و عرفان و خلسه و تاریخ و فرهنگ را یکجا در خود بلعیده است؛ هم با فشردگی زمان بیننده را در بیزمانی مطلق غرق میکند. کلمات خود تن دار میشوند. اگر دقت کنیم پوسته و لایه و گوشت و استخوان آن را هم حس میکنیم. واژهها درحال عصیان هستند. تن وارگی زبان در این نمایش فرصتی است تا ببینیم چگونه زبان زاییده میشود، بزرگ میشود، به چالش میافتد، در تنیدگی و قبض و بسط قرار میگیرد و سپس در درون حفرههای سیاه تاریخ زندانی میشود و بعد با ایثار و حضور دوباره فراخوانده میشود و باز زنده میشود و سپس شعلهور میگردد و زبان غارت میشود و تن خود را در هجوم آتش میبیند. جریان پیوسته زبان و آتشی که آن را میبرد و اما باز زبان شکل میگیرد و تندار میشود. این رخداد یکبار تن و تنیده شدن زبان را در شعروارگی خود به نمایش میکشد و یکبار هم شعروارگی تن را در بستر زمان متجلی میسازد. نقشآفرینان با تن خود آنگونه زبان را حضور میبخشند که گویا تن آنان یکپارچه زبان و شعر میشود. این نمایش سفر تن به عمق تاریخ است. سفر تنی که زبان است و زبانی که میسوزد. بوی آتش و دود و صدای ترکیدن کاغذ نوشتهها در درون آتش خواب تن را میشکند. درد در عمق تن میپیچد. و سپس مانند لحظهای که در خلسه میروی از تن میگریزد و این زمانی است که موسیقی عرفانی به کمک میآید. لحظه رهایی از آن همه آتش و دود و درد و انزجار... تن از آستانه خود عبور میکند و بر عرصه تاریخ مینشیند و دوباره به بیننده میگوید: بنویس. کنش نوشتن شکست نمیخورد. حتی اگر بارها بنویسی و بارها مرگ نوشتنت را نظاره کنی. فضایی است بینافرهنگی: در همه جا هستی. در معبد، در قصرهای به ویرانی رفته، در لابهلای ستونهای کهنه، در درون کلیسا، در درون عبادتگاه، در مسجد... و اینچنین است که بیمکانی در تنِ آهنگین نقشآفرینان جلوه مییابد: در همهجا و هیچکجا. سپس بیزمانی: در زمان جاری هستی. کوچههای عرفان را پشتسر میگذاری و میروی تا مرز اسطوره و سپس بر میگردی جایی که همین مردم هستند. یکی از آنها را فرا میخوانی و از او میخواهی تا بنویسد. و باز بر میگردی به اسطوره.
تماشای این اثر گویی تو را از درون میسوزاند. تو با ورقهای درحال سوختن میسوزی. اما باز جان میگیری و باز تاریخ را تجربه میکنی. نشانهها در چالش با یکدیگرند. زبان رقیبِ زبان است و تاریخ رقیبِ کلام است و کلام رقیبِ تن است و تن رقیبِ خود است. راه رهایی از تن در زبان است و راه رهایی از زبان در تن است. و درنهایت تو را در مقابل تنوارگیِ زبان و زبانوارگیِ تن مات و مبهوت میکند. کافی است که تن و روان خود را هنگام دیدن نمایش به جریان سیال و در هم تنیده روایتِ شدن و نشدنها بسپاری.