در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مریم جعفری | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 12:39:31
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
"لانتوری یک گروه نیست، یک تیمه، تیمی که نه زیر دست داره نه بالادست..."
"لانتوری" چند نفرند که دور هم جمع شدند و کارهای خلاف انجام می دهند، از افراد ثروتمند می دزدند به بچه های بی سرپرست و بد سرپرست کمک میکنند، کیف قاپی، پاپوش درست کردن برای افراد پولدار و سرشناس و بعد اخاذی به بهانه افشای مدارک و بی آبرویی، دزدیدن ماشین، زورگیری و ... کارهایی ست که آنها انجام می دهند.
"مریم" فعال اجتماعی، خبرنگار و عکاس است، کارهای بشردوستانه ای را دنبال میکند به عنوان مثال نمایشگاه برگزار می کند و عوایدش را صرف کارهای خیر می کند، کمپین "نه به خشونت" ساماندهی می کند، برای کودکان و نوجوانان (زیر سن قانونی) محکوم به اعدام تلاش می کند از اولیای دم رضایت بگیرد.
برخورد مریم و پاشا (از اعضای لانتوری) آغاز ماجراست، عشق یک طرفه پاشا به مریم، برداشت اشتباهی که پاشا از رفتار مریم دارد و لطف مریم برای اینکه آهسته آهسته پاشا بتواند با جواب منفیش کنار بیاید از دید پاشا تلقی به دوست داشتن میشود و وقتی پاسخی از مریم نمیبیند تصمیم می گیرد به صورتش اسید بپاشد...
و مریم که تا حالا کارش رضایت گرفتن از اولیای دم بوده حالا خودش در نقش قربانی اسیدپاشی تصمیم به قصاص میگیرد، دکتری که سوگند به درمان خورده حالا قرار است اسید به صورت مجرم تزریق کند، روز اجرای حکم قبل از تزریق اسید در چشم پاشا مریم میبخشد، به قول خودش "فقط برای خودم میبخشم، تنها چیزی که برایم باقیمانده بخشش است..."
در انتها مریم با صورتی ناموزون و با تنها یک چشم بینا که آن هم بینایی کمی دارد به زندگی بر می خیزد، برای رضایت گرفتن ... دیدن ادامه ›› و ...
نحوه روایت فیلم مانند مستند است، مثل برنامه شوک، فیلمی وجود ندارد، افراد داستان را روایت می کنند: دوست پاشا، دوست مریم، پاشا، باران، مریم، اعضای لانتوری، پلیس، رهگذر و شاهدین ماجرا
از ابتدا حتی زمانی که ماجرای اصلی رخ نداده نظرات مختلف را میبینیم و می شنویم: شاعر جامعه شناس، مغازه دار، دکتر... و بدین گونه برای ماجرا آماده می شویم.
مسائل اجتماعی مطرح شده
• هدف وسیله را توجیه می کند؟ آیا کمک به بچه های بی سرپرست (انجام کار خیر) سرقت را توجیه می کند؟
• حکم اعدام، مجازات مناسبی ست؟ وقتی یک نفر از دنیا رفته، اعدام یک نفر دیگه چه کمکی می کند؟ با مرگ یک نفر دیگر چه چیزی به دست می آید؟
• قصاص یا بخشش، از دید اولیای دم اگر یک قاتل زنده بماند و اعدام نشود دوباره به جنایت دست می زند و امنیت جامعه را به خطر می اندازد، یک یا چندین قتل دیگر تکرار می شود...
• نارضایتی عده ای از اختلاف طبقاتی شدید و اینکه چرا عده ای راحت و سریع ثروتمند می شوند.
• آیا وقایع این چنینی باید در جامعه مطرح شود یا در صورت عمومی شدن قبح آن ریخته می شود؟


فیلم دارای صحنه های دلخراشی است، اصلا به کسانی که نمی توانند تحمل کنند توصیه نمی شود.
... و اما به نظر من حتما فیلم را ببینید، فیلم بسیار نفس گیر و آزار دهنده است، آزاردهنده از آن جهت که مسائل اجتماعی بسیاری مطرح می شود، مسائلی که برای بعضی ها ملموس و برای بعضی ها بعید، آزاردهنده از آن جهت که بسیار سنگین است...
نکته قابل ستایش فیلم این است که به هیچ عنوان قضاوتی انجام نمی دهد.،فقط نظرات مختلف را به نمایش می گذارد و به تماشاگر اجازه می دهد خودش ماجرا را حلاجی کند خودش قصاص کند یا ببخشد...

آیدا طاهرزاده این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش پرتقال های کال، اجرای 06/05/95

داستان: با اینکه زمان نمایش 90 دقیقه بود انگار یه نمایش سه ساعته رو تماشا کردیم، شاید به خاطر اینکه تو این مدت اتفاقات زیادی افتاد و مکالمات زیادی جاری شد، انتهای نمایش داستان روی دیگر خودشو نشون میده و برای تماشاگر وقتی نمایش تموم میشه انگار داستان دیگری در ذهن شروع میشه، شروع به حلاجی می کنیم، یه بار همه چی رو مرور کنیم بفهمیم چرا نقش نویسنده معروف داستان (با بازی خانم پانته آ پناهی ها) اینقدر مشتاق مرگ بود و چرا قبل اینکه کشته بشه خودشو میکشه، حتی شاید قبل اینکه خودشو بکشه مرده...
کشتن دوست داشتنی ترین آدم روی زمین، تجربه اجباری ای که تبدیل به کتاب های پرفروش میشه و نویسنده رو معروف میکنه...
صحنه: طراحی صحنه و دکور خیلی عالی بود، در یک فضای مستطیل شکل همه چی از هم متمایز بود و فضای هتل کاملا قابل تجسم بود: اتاق ها با در ها و پنجره هاش، راهرو، لابی، پذیرش، کافه، نمای برج ایفل از پنجره، تنها مانیتورها بود که تمرکز منو به هم زد (هر چند ایده جالبی بود)
بازیگران: بازی خانم ستاره پسیانی فاقد احساس بود، انگار بازیشون فقط صدا بود و حرکت که این صدا و حرکت هماهنگ هم نبودن، خانم الهام کردا وقتی ... دیدن ادامه ›› وارد صحنه میشه یه فضای خاصی رو وارد نمایش میکنه، انگار جوهره احساس به نمایش پاشیده میشه، بازی آقای سعید چنگیزیان خوب بود مخصوصا در صحنه های مشترک با خانم الهام کردا، زوج خیلی هماهنگی هستن، ... و اما خانم پانته آ پناهی ها خیلی عالی غم و غصه رنجی رو که سالها متحمل شده به تماشاگر منتقل میکنه
نورپردازی: با نوپردازی مناسب خیلی راحت محلی رو که تماشاگر باید روش تمرکز می کرد و وقایع رو از اونجا دنبال می کرد مشخص می شد.
عبارات
تو چقدر قشنگی (شاید در متن اصلی واژه دیگری بوده و در اجرا از "قشنگ" استفاده شده، به هر حال آنچه مد نظر است احساسی است که در این واژه و البته در اجرا وجود دارد): خیلی از ما تا حالا ممکنه این حرفو به کسی زده باشیم یا حداقل دلمون میخواسته بزنیم، شاید هم این جمله رو به خودمون گفتن، احساسی که در این جمله هست نه زیبایی ظاهری طرف مقابل بلکه درک زیبایی درون هست، درک مهربان بودن و خیرخواه بودن که حتی ممکنه فقط با یک نگاه حاصل بشه و چه بسا صمیمیتی ساده و مستدام (مانند آنچه در نمایش رخ داد) برقرار کنه.
بوی نان تازه: این مورد از اون چیزایی بود که خیلی عالی حسی که خانم پناهی ها در اجرا گرفته بود رو درک میکردم چون من هم با بوی نان تازه مست میشم...
نارنجی سبز: ترکیب دو رنگ گاه در تضاد با هم، گاه هماهنگ به هر حال تجسمشون با هم خیلی جالبه، در حین نمایش منو یاد شعرقیصر امین پور انداخت، ای کبود ارغوانی، ای بنفشابی...

موردی که در نمایش وجود داشت اجرای آمیخته با طنز بود که باعث شد انتهای نمایش تماشاگر سنگینی زیادی رو متحمل بشه، اگر اجرا ها جدی تر و در بعضی موارد ساختگی نبود (مثلا زمان شکنجه کارگزار نویسنده) تماشاگر خودش رو برای آن روی دیگر داستان آماده می کرد، ضمن اینکه قطعا این طنازی ها در داستان اصلی نبوده و به اجرا اضافه شده که شایسته این هنر "قشنگ" نیست.
مریم زارعی و شیما حقگو این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید