نمایش تازۀ آرش دادگر تحت عنوان "پیش از کشتن" به قلم شهرام احمدزاده، اثری است متکی بر اشکالِ بصریِ اجرا و متعاقباً تلاش برای تبدیل محتوای کلامی به عناصری نمایشی. با استناد به مروری که بر نظرات مخاطبان داشته ام، آنچه در نمایش جذاب تر به نظر رسیده مواردی همچون بدن، نور، موسیقی و خلاصه فرمِ بصری نمایش است و آنچه کمتر مورد پسند واقع شده، ریسمان محتوایی اثر و گاه گفتمان سیاسیِ صریح و بی پردۀ آن.
معتقدم که مسائلی کلیدی و قابل بحث در این نمایش وجود دارد که گفتگو پیرامون آن حائز اهمیت است. آنچه آرش دادگر انجام می دهد (یا حداقل سعی بر انجام آن دارد) نه تنها دشوار بلکه تاحدودی ناممکن است. ریسک تجربۀ جهان های جدید از یک سو و خطر پس خوردن مخاطب و متعاقباً فروش گیشه از سوی دیگر موجب شده است که نمایش تازۀ آرش دادگر برایم قابل احترام و شریف باشد.
نکته بسیار بسیار مهم اینکه نمی دانم آیا تماشاگر یک نمایش باید به هزینه تولید آن نمایش بیاندیشد یا نه؟ بر اساس دو تجربۀ پیشین ام در کنار آرش دادگر در مقام نویسنده بر این باورم که هزینه تولید یک نمایش (بالاخص در چند سال اخیر) ارتباط مستقیم با بازخورد مخاطبان دارد. اگرچه پول زیاد مطلقاً نمی تواند موجب خلق اثری درخشان باشد اما برای تولید نمایشی همپای سلیقۀ عموم تماشاگران، امروزه چاره ای جز هزینه های قابل توجه باقی نمی ماند. به نظرم موضوع جذب و خرج سرمایه شاید برای تماشاگرانی که صرفاً قصد لذت بردن از تئاتر را دارند چندان مهم نباشد اما برای هنرجویانی که می خواهند در آیندۀ تئاتر نقشی ایفا کنند بسیار حیاتی است. دقیقاً در چنین نقطه ای است که اهمیت کارگردانی همچون آرش دادگر مشهود می شود. کسی که با کمترین هزینه، توانایی ساخت لحظاتی بدیع و صحنه های ناب جهان تئاتر را دارد. چه این لحظات را بپسندیم و یا نه، آنچه مشخص است وجود یک تمرین طولانی و نفس گیر برای ایجاد این لحظات است که بتواند با کمترین امکانات در عمق نگاه و اندیشه مخاطب نفوذ کرده و تاثیر بگذارد. به عقیده من این نمایش و این نقطه قوت دادگر می تواند یکی از مهمترین کلاس های آموزشی برای
... دیدن ادامه ››
هنرجویان تئاتری باشد (حتی اگر نمایش را نپسندند)؛ آنچه مهم است توانایی خلق لحظاتی ژرف از دل هیچ است با کمترین هزینه.
میل به تاثیر گذاری، دیگر مشخصه مهم و قابل بحث نمایش است. اگرچه برخی لحظات نمایش متهم به شعارزدگی شده اند اما باید بحث شود که آیا در میان انبوه دغدغه های اجتماعیِ یک سرزمین، اصلا رسالتی بر دوش هنرمند هست یا نه؟ اگر پاسخ مثبت است، روش اجرای این رسالت و ابراز دغدغه ها چگونه است؟ آیا با لحنی سازشگرانه در لفافه و پنهان در نمادها و اشارات؟ یا رُک و بی پرده و مملو از خشم اما در قالب یک متن کلاسیکِ یونان باستان؟ یا اصلا بی تفاوت به دغدغه هایی که شاید سالها بعد با دگرگونی های اجتماعی منقضی شوند؟ جواب (یا حتی سلیقه شخصی خودم) هرچه که باشد، قطعاً جسارت آرش دادگر ستودنی است برای آن دسته از تماشاگرانی که به واسطه حافظه تاریخی شان، واکنش های هنرمندان را در بحران های اجتماعی کشور رصد می کنند، البته دور از ذهن نیست که برخی مخاطبان صرفاً خود اثر را قضاوت کرده و رخدادهایِ خارج از نمایش برایشان فاقد اهمیت باشد. ممکن است هیچوقت تماشاگر یک تئاتر نداند که مواضع سیاسی و اجتماعیِ یک هنرمند در خارج از نمایش، چه تاثیر شدیدی بر کیفیت داخلِ نمایش دارد؛ از پول و تبلیغات و سخت افزار بگیر تا حمایت های معنوی و سالن های دولتی و ... . بگذریم؛
بازی ها اکثراً خوب و در مواقعی درخشان است. فراموش نکنیم که میزانسن های دادگر عموماً دشوار با ضرب آهنگ سریع است و از طرفی خیلی از بازیگرانش (جز عمار عاشوریِ با تجربه) در سالهای اخیر از دل فراخوان ها و کلاس های دانشگاهی و بازیگری اش بیرون آمده اند. البته که امین طباطبایی قابلیت عجیبی در ارتقای این صحنه های دشوار و کمک به بازیگران کم تجربه تر در طول نمایش دارد، بازیگر شش دانگی که خیلی خوب تعادل را در ضرب آهنگ هر صحنه حفظ می کند.
به لحاظ ایده های بصری انصافاً نمایش از سطح کیفی بالایی برخوردار است و حدوداً تمامی نظرات بر این نقطه قوت صحه گذاشته اند. میزانسن های پیچیده، دعوت تماشاگر به دقتِ بی وقفه و ایده های پی در پی نورپردازی و صداگذاری برای رهایی از سکون و انفعال بی شک از الزامات وجود یک تئاترِ حقیقی است که هرگز نمی توان با تمرین اندک بدان رسید. البته انعطافِ نویسنده در همراهیِ ایده های کارگردانی و تغییرات مکرر متن در طول تمرین نیز از آن خصایص نایاب نویسندگان ایرانی است که شهرام احمدزاده (نویسندۀ این نمایش و نیز نمایشِ موفقِ هملت) بسیار از آن برخوردار است.
با آرزوی موفقیت های آتی برای این گروه توانمند و شریف.