نمایش حمید پورآذری نازنین رو امشب دیدم. این مرد دوست داشتنی و این معلم بزرگ اونقدر عزیز هست که سخت میشه درباره کارش نقد نوشت ولی راستش برای من که عاشق «دایره گچی قفقازی» بودم دیدن این نمایش کمی تعجب برانگیز بود.
«سال ثانیه »بیش از بیش پا در هوا است. چرا بیش از بیش، چون همه می دانیم این شکل از نمایش ها غالباً سعی می کند کنش های چند پاره ای از یک خط اصلی را به نمایش بگذارد تا بیننده در نهایت برداشتهای ذهنی خود را نسبت به ایده اصلی نمایش ( و نه پیام آن) برداشت کند. (نمونه درخشان آن در تئاتر ایران به نظر من کابوس نامه است). اما «سال ثانیه» از همان اول، یک ایده نیست .انگار چند خط فکری نسبتاً دور افتاده از هم است که نویسنده با سنبل کاری فراوان سعی در چسباندن این خطوط کج و کوله به هم کرده و نه تنها موفق نشده بلکه هرچه به سمت نتیجه (نه پایان) نمایش نزدیکتر شده رو آورده به آفت نویسندگی در این سبک نمایش ها یعنی اینکه از تجربیات شخصی بازیگرهای نمایش (نه نقش ها) استفاده کرده تا هرکدام بزنگاه (نه چند مهم) تاریخی زندگی خود را تعریف کرده و به این شکل بتوانند سمپاتی بیشتری با تماشاچی فلک زده ای که روی صندلی های ناراحت محوطه تنیس خسته و کلافه شده داشته باشند.
نماش کسل کننده است. عجیب کسل کننده است. ثانیه ها در طول اجرا سخت می گذرد و به نظر می رسد بازیگران نه تنها در ایده اصلی کارگردان حل نشده اند بلکه انگار فقط به خاطر کارگردان و برای نشان دادن سطح بیش از حد آوانگاردیسم خودشان! بازی می کنند.
این روشنفکر بازی دراوردن ریشه عمیقی در نسل دانشجوی هنر ایران پیدا کرده و اینجاست که در این بزنگاه کلیدیِ یک اثر از پیش تعریف شده ،و در فضای سرسبز و دل پذیر کاخ سعدآباد بوی تعفن آن بدجوری بالا می گیرد آن هم وقتی بازیگر نقش سحر برای گفتن جمله «جا تو با من عوض می کنی» بجای تجربه کردن مفهوم
... دیدن ادامه ››
جمله سعی در اجرای آن با لحنی شیک و منشی وار! دارد.
اما هر چه باشد حمید پورآذری گوهر نایاب تئاتر ایران است و بدون شک آنقدر بزرگ هست که بتواند هر چه را که دوست دارد روی صحنه تجربه کند.