سراپا، بی پا، بی سر، بی ا
سراپا درد در امیالی گم شده در خزان
جاده های خون آلود توهم در
مصلوب شدگی خلاق
و آستانه ی سرخوردگی سکوت و فریاد
در خطوط مورب یک اندیشه ی فاسد
هجوم می آورد به کروموزومهای افکارم،
شیطان
... دیدن ادامه ››
بهانه بود برای جهنمی شدنم
نای گاز زدن سیب را ندارم آدم
طعم شکست را چشیده ام
پشت درختان خدا،
آلبوم اسپرم های روحت را در کش
از این زنانگی متوحش
پنجره ها دود را به جان میخرند
در زمان زفاف و اتاق و دست
تنهای بی انتها شده است
شکاف برداشته طلسمهای روح
در دخترانگی این جسم
چراغها را روشن کن
صفیر نگاه خنک عشق
در انزوای این تن باش
تا لقاح تنهای و ایمان را از سر دور کنم
چرا که یائسگی چشمهایت را هم دوست دارم .