یک خراط و خیاط و زرگر و قلندر اراده اقلیم قدس میکنند تا به قلعه رستگاری برسند بعد از رسیدن به قلعه رستگاری مجبور میشوند شب را به صبح برسانند، هرکدام برای سپری کردن خطرات شب مجبور به نگهبانی میشوند و خراط با تکه چوبی عروسکی میسازد، خیاط در نگهبانی خود برایش لباس میدوزد، زرگر عروسک را پیدا میکند و برایش طلا و جواهر فراهم میکند، نوبت به قلندر میرسد و قلندر از خدا برای عروسک طلب جان میکند، با سرزدن آفتاب هرکس به دنبال عروسکی که ساخته است میگردد و برای مالکیت عروسک به چالش بر میخورند و در مسیر رسیدن به عروسک با افراد گوناگونی روبرو میشوند تا بالاجبار به میر نوروزی میرسند و میر نوروزی قضاوت میکند که مالک واقعی عروسک کیست.
- از همراه داشتن فرزندان زیر ۷ سال خودداری نمایید.