مبارک و دختر حاجی عاشق یکدیگر هستند . اما مبارک به خودش اجازه نمی دهد از حاجی دخترش را خواستگاری کند. از طرفی حاجی قصد تجدید فراش دارد . مبارک از این موضوع به نفع خود استفاده کند و با همکاری دختر، از حاجی دخترش را خواستگاری می کند و همین خواستگاری منجر به ازدواج آنها می شود.