" بشر نمی تواند بدون احساسات زندگی کند.اما همان لحظه ای که احساسات در ذات خود به ارزش،به معیار حقیقت،به توجیهی برای انواع و اقسام رفتارها تبدیل می شود،هولناک می شود. اصیل ترین احساسات ملی آمادگی توجیه کردن بزرگترین وحشت ها را دارد،وانسان،در حالی که سینه اش از شوری غنایی بر آماسیده،به نام مقدس عشق مرتکب فجایع می شود.
هنگامی که احساسات جانشین تفکر منطق می شود، به ماده اصلی نبود شعور و درک و مدارا تبدیل می گردد، به زعم کارل یونگ به فراساختارهای فجایع بدل می شود.
اما از زمان رنسانس به بعد یک روح مکمل،این حساسیت و نازک طبعی غربی را به حال تعادل درآورده است: یعنی روح منطق و شک، روحِ بازی و نسبیتِ موضوع های بشری.
هنگامی که این بار نامعقول عقلانیت بردوش سرزمین من افتاد نیازی غریزی احساس کردم که روح ما بعدِ رنسانس غرب را در خود بدهم و به نظر می آمد که این روح در هیچ جا بیشتر از معجول مطبوع عقل و طنز و تخیل، یعنی ژاک قضا و قدری ( دیدرو ) جمع نیست. " میلان کوندرا
راه های ارتباطی با تئاتر باران: سایت / اینستاگرام / کانال تلگرام