از زمانی که زندگی یکجانشینی میان انسانهای اولیه بوجود آمد، موضوع حکمرانی، حکومت، لزوم اطاعت از حکومت و این دست مباحث هم ظاهر گردید. شیوۀ بقدرت رسیدن حکومتها هم در تمدنهای مختلف یکسان بود: ضرب شمشیر. از آنجا که بسیاری از قدرتها موفق میشدند دوران حکمرانی طولانیتری بوجود آورند، بتدریج نظام فرمانروایی موروثی در قالب پادشاهی و سلطنتی رایج گردید. خاندان حاکم همچنان بر قدرت بود، تا ضرب شمشیر نیرومندتری ظهور میکرد. در مواردی هم البته در نتیجۀ رقابتها و اختلافات داخلی، آن فرمانروایی سقوط میکرد. تا رسیدیم به «مدرنیته» که بسیاری از سبک و سیاقهای کهن، از جمله در باب حکومت، دگرگون گردید.
از آنجا که بتدریج ضرب شمشیر تنها منشأ بقدرت رسیدن حکومتها دیگر نبود، پرسشهای جدیدی در باب حکومت پدیدار شدند. اساساً نحوۀ بقدرت رسیدن حکومتها چگونه میبایستی باشد؟ منشأ مشروعیت یک حکومت چگونه و از کجا ناشی میشود؟ لزوم اطاعت شهروندان از حکومت تا کجاست؟ و یک پرسش مبنایی دیگر: وظیفۀ حکومتها چگونه تعریف میشود؟ آیا حکومتها صرفاً میبایستی مجری خواستههای مردمی باشند که آنها را انتخاب کرده و بر سر قدرت آوردهاند، و یا آنکه حکومتها افزون بر خواستههای شهروندان، وظائف و مسئولیتهای دیگری هم بر عهده داشته و بعد از رسیدن بقدرت، میبایستی آنچه را که خود هم بخیر و صلاح کشور و مردم میدانند، انجام دهند؟
اگر افلاطون را مستثنی نماییم، تا قبل از مدرنیته، آنچه در باب حکومت و حکمرانی وجود داشت، خلاصه میشد در «نصیحتالملوک». حاکم میبایستی ظلم نکرده و با عدل و داد فرمانروایی کند؛ بفکر ملک و ملت باشد و ایندست نصایح. اما مدرنیته پرسشهای بنیادی در باب فلسفۀ حکومت و اینکه چه نوع حکومتی مطلوب است را مطرح نمود.
این دوره میخواهد به این پرسشها از منظر پنج تن از اندیشمندانی که به آنها پرداختهاند، بپردازد. این پنج اندیشمند عبارتند از: «افلاطون»، «توماس هابز»، «جان لاک»، «جان استوارت میل» و «کارل مارکس».
این دوره به پرسشهای اساسی که در شرح کامل دوره آمده است، از منظر پنج تن از اندیشمندان بزرگ تاریخ بپردازد. این پنج اندیشمند عبارتند از: «افلاطون»، «توماس هابز»، «جان لاک»، «جان استوارت میل» و «کارل مارکس».
توجه: شماره تماس از سوی گروه محترم اجرایی درج شده است و تیوال نقشی در عملکرد و پاسخدهی آن ندارد.