نمیتوانی بنشینی، درازبکشی، لحظهای بایستی، یا حتی درنگ کنی و ببینی! تنها برای گذر کردن است چرا که چیزی برای نگاه کردن وجود ندارد.
اینجا همین خیابانهای شهر است که حتی زحمت قدم زدن در آن را به خود نمیدهیم؛ خیابانهایی خالی از تصویر، خالی از دعوتی برای دیدن.
میتوانی بخوانی، میتوانی بشنوی؛ اما حتا اگر لحظهای خیره ایستادی، صدایی بیخ گوشت درشتی کنان خواهد گفت: "نیگا داره!"
انگار که آنجا که همگان درآن شریکاند، همانجا که فضای عمومی نام گرفته، تو حق دیدن نداری (حقی برای دیدن وجود ندارد، یا اصلن حق معنا ندارد).
انگار که رقابتی در گرفته برای پیشگیری از دیدن و دیدن یعنی لمس دیگری. پردهها یکدیگر را میدرند و رقابت میکنند در کور کردن هر چشم خواهان [نامحرم].
نامحرم هم برای ناموس نامحرم است هم برای رقیب؛ نقطهی اشتراک توانایی مَحرم برای محروم کردن است. هرچه هست تو نباید ببینی آن دیگری پاره پاره را... تو نباید ببینی.
اما نقاشی، ناسازهای برای دعوت به نگاه، که تو را فرا می خواند برای چشم دوختن به دریدگی پردهها و دیگریها؛ برای ایستادن و خیره شدن به فراسوی توان محرمها؛ برای نظربازیهای بیدلیل؛ برای یادآوری که تو بی جهت اینها را میخوانی،که تو بی دلیل اینجایی؛ برای زل زدن به تابلوهایی که ستیزه خو زیر دندان میغرد: "برو اینجا نایست، نگاه نکن، بیتفاوت باش!"
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید