یادداشت کارگردان:
درسهای بیشماری را از استادم زنده یاد حمید سمندریان آموختم. از پله ی اول ادب گرفته تا پله های نظم و تعهد و انگیزه و دانش و احترام به پیشکسوت و مابقی... او به من آموخت ذات هنر سهل ممنتع است و در عین پیچیدگی باید آن را کشف کرد و گسترش داد. همچون نگاره های عجیب و عمیق هنرمند لهستانی ویکتور سادوفسکی که متاسفانه هنوز برای جهان سوم ناشناخته مانده است. میتوانید در پوستر دربارانداز دقیق شوید تا یکی از بهترین طراحیهای پوسترش را ببینید.
هیچ تردیدی نیست که از شنیدن و آموختن تا انجام فاصله بسیار است و ادعای شاگرد خلف بودن یکی از شاخه های فرعی اصلی خودشفتگی. اما همین قدر تجربه کردم که هرچه از آن سالها دورتر و میانسالتر شدیم جای حسرت تک تک لحظات آن روزها و ساعتها برایمان داغتر و سرخ تر شد.
نسلهای جوانی که جایگزین جوانی ما شدند اسیر و مرید دنیای بی معرفت و بی در و پیکر مجازی شدند و در طوفان ناگریز تکنولوژی راه و بیراه را گم کرده اند. بی مایه گی هنجار شد و ناهنجاری عامل شهرت و موفقیت.
خلاصه اینکه درد جسم و ذهن و فرهنگ فراوان است و درمان نیز کم. لاجرم بجای اینکه مثل عموم آشنایان که جانشان را در طلوع آفتاب با اعتراض شروع و غروبها با ناله به فردا میرسانند، از نقطه ی آ حرکت کردم تا از میان این همه همهمه و آشوب برای آن بچه ها مستعد و کمیابی که استحقاق دیده شدند دارند کاری بکنم. ادای دینی به پدر تاتری ام که هجده سال پیش همین لطف را در حق من و همنسلانم کرد. زحمتی که میوه های درخشانش ستاره های امروز صحنه های هنر این مرز و بوم هستند. یادش گرامی و از من راضی باد.
امیرکاوه آهنین جان
پاییز نودوچهار
خلاصه ای از روند کار:
شهریور سال نودو سه فراخوان عمومی انتخاب بازیگر را منتشر کردیم و پس از برگزاری جلسات بیشمار و طاقت فرسای مصاحبه، چهل نفر انتخاب شدند و از اسفند ماه همان سال جلسات آموزش و تمرین شروع شد. پس از چهار ماه تمرینات کارگاهی نمایشنامه ی حکومت در بارانداز صحنه به صحنه متولد و روند تمرین نمایشنامه شد. در این مسیر ناملایمات بسیاری رو از فقدان متوالی و طولانی سالن تمرین گرفته تا آسیب های جسمانی تعدادی از بازیگران و ... از سر گذارندیم و سرانجام امروز این کشتی سربلند و خوش نفس به چند متری ساحل امید رسیده تا دست رنج ماهها عمر و تلاش خود را به مخاطبانش هدیه بدهد.