دختر، در ظلمات، شمعی بر تارک صحنه مینشاند. او آرزو دارد تا پهلوان از جهان رؤیا آشکار شود و نجاتش دهد. پهلوان با یک جفت چوب زیر بغل و تنی فرسوده، اما صوت و صدایی فلک شکاف پای در میدانک آدمیان میگذارد. عرصۀ میدانک با زنجیر کهنی سر در زمین، به ناپیدای آسمان بستهاست. باشندهیی نیست. جز شاهدی مثالی. پهلوان در رجزی دراز باشندگان را فرا میخواند تا بیایند و خواستشان را بخواهند. اما روستاییِ بازی، روستایش زیر آب سد رفته و در جست و جوی کار دنبال سرگرد میگردد. زن سیاهپوش، شوی سرگردش ناپدید شدهاست، مرد تاریخ، مرد طومار، مرد چاق، مرشد همه و همه سیارات سر گشتۀ منظومۀ خودشانند. پرسش این است: ما به گذشته چسبیدهایم یا گذشته به ما؟ و آن را سپر کنیم در برابر امروزمان؟ یا متکی بر آن، در برابرش بایستیم و خود باشیم؟ و دختر جواب مسأله است.
- از همراه داشتن فرزندان زیر ۱۵ سال خودداری نمایید.
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید