اجراهای عصری با نمایش:
- نمی دونم فردا چی میشه |۳۰ و ۳۱ فروردین ۱۳۹۸
- اجرا خوانی بولِرو | ۱۶ و ۱۷ اسفند
- چشم اندازی از پل | از ۹ تا ۱۱ اسفند
- داوینچی نابغهی تمام دوران به روایت شروین برکت | ۲۷ و ۲۸ دی
- اودیسه | ۳۰ آذر
- بازگشت افتخار آمیز مردان جنگ | ۲۹ آذر
- نقطه سر خط | از ۲۲ تا ۲۴ آذر
- اتاق آبی | ۱۵ و ۱۶ آذر
- عشقی، محرمانه کشته شود ۸lو۹ آذرماه
- نمایشنامه خوانی ماه و پلنگ | از ۱ تا ۳ آذر
- نمایشنامهخوانی او شمال من،جنوب من،شرق و غرب من بود ۱۰ و ۱۱ آبان ماه
- نمایشنامه خوانی دادنامه شغاد ۳ و ۴ آبان ماه
- نمایشنامه خوانی آگوست اوسیج کانتی | ۲۶ و ۲۷ مهر
- نمایشنامه خوانی ضحاک | ۱۹ و ۲۰ مهرماه
- نمایشنامهخوانی توضیح صحنه | ۱۲ و ۱۳ مهر
- نمایشنامهخوانی ریال | ۵ و ۶ مهر
- نمایشنامهخوانی می ۶۸ | ۱۵ و ۱۶ شهریور
- روخوانی نمایشی سفارتخانه | ۸ و ۹ شهریور
- مستندخوانی بقچه جادوگر | ۱ و ۲ شهریور
- فیلمنامهخوانی پیشخدمت | ۲۵ و ۲۶ مرداد
- نمایشنامهخوانی کال سنتر | ۱۸ و ۱۹ مرداد
سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۳
«عصری با نمایش» یک اتفاق ساده برای پاسخ به یک نیاز بزرگ بود. آن روزها خبری از سالنهای خصوصی نبود، تمامی اتفاقات بزرگ تیاتری در مجموعه «تیاتر شهر» خلاصه میشد. از موج آثاری که متقاضی بودند، آن کارهایی که میتوانستند از هفت خوان عبور کنند تازه باید در صف نوبت اجرا قرار میگرفتند که تا یکسال طول میکشید.
ماسیدن گروه مشکل خود گروهها بود و به کسی ربط نداشت. حرفهایترها پراکنده میشدند و تا رسیدن به موعد اجرا پی کارهای خود میرفتند، برخی از جوانترها اما هر از گاهی دور هم مینشستند و به شکلهای مختلف بدنشان را تا رسیدن به مسابقه گرم نگه میداشتند و برخی هم برای همیشه متلاشی میشدند. مسیله ساده بود: «تا رسیدن به موعد اجرا چه خاکی به سرمان کنیم؟»
«عصری با نمایش» فرصتی برای مبارزه با یخزدن بود، فرصتی که نه برای خود بلکه برای همه هم عصرانمان فراهم آوردیم.
ایده که پا گرفت، فضای تیاتر هنوز شناخت درستی از پدیده «نمایشنامه خوانی» نداشت. ساعتها وقت صرف شد تا کارگردانها بگویند: «آهان! منظورت این است!»
بالاخره برخی دست یاری دادند، برخی ما را بهخیر و شما را به سلامت گفتند و عدهای هم ناگهان شمشیر از رو بستند. بالاخره برنامه «عصری با نمایش» در ساعت سه بعدازظهر نیمههای فروردین سال ۱۳۸۱ در کافهتریای تیاتر شهر کلید خورد. «حسین پاکدل» بود که مثل کوه پشتمان ایستاد و در اندک زمانی به ساعات مرده پنجشنبه و جمعه ها جان دادیم. بلیت ۲۰۰ تومان!
رکورد تماشاگر ۳۰۰ نفر در یک اجرا، آن هم در کافه تریا!... کیپ تا کیپ آدم! خلوتترین اجراها ۶۰-۵۰نفر تماشاگر را داشت.
نقد و بررسی داشتیم، مرور آثار داشتیم، گپ و گفت رودررو داشتیم، باشگاه اعضا داشتیم که با اشتیاق تمام بلیت یک سال را پیش خرید کرده بودند.
با «قصه ماه و پلنگ» به روزگار «شهر قصه» رفتیم و با بازیگرانش به تجدید خاطرات نشستیم. «خرسهای پاندا» ما را به آنسوی مرزها برد و از «یون فوسه» فرصت گپ و گفت تلفنی با تماشاگرمان را گرفتیم. با «سانتاکروز» غولها را دور هم نشاندیم و با «شیطان و خدا» ستارها را به همنفسی با تماشاگران مان کشاندیم.
نعلبندیان خواندیم و به روزگار «کارگاه نمایش» سرک کشیدیم، چرمشیر «طوفان» را خواند و طوفان کرد، استاد محمد آمد و نصیحتمان کرد، امیر رضا کوهستانی تجربههایش را تجربه کرد. کنار جشنواره اصلی تیاتر فجر جشنواره نمایشنامه خوانی برگزار کردیم، منتخب کارهای چهار فصل از سوی تماشاگران را یکجا کنار هم نشاندیم و آخر سال همان تماشاگرها آثار را داوری کردند و جایزه دادند و... و... و... چقدر که زنده بودیم!
ناگهان مدیریت عوض شد و ما هم یک شبه ممنوعالورود شدیم و ۶ ماه بعد در سالن قشقایی پایان کار عصری با نمایش جشن گرفته شد! از کسانی تقدیر شد که همراهمان نبودند و کسانی داد سخن دادند که یکبار هم گذارشان به محفل ما نیفتاده بود. چند ریش سفید محترم هم بازیچه این مرثیه تلخ شدند!
مهم نیست! مهم ساختن آن مجالی بود که دیگر یخ نزنیم، مهم فراگیر شدن ایدهای بود که حتی در رگ و پی سالنهای غیر تیاتری هم پیچید، مهم آن است که حالا حتی راننده تاکسی هم نمایشنامه خوانی را میشناسد. ما هنوز زندهایم!
سال ۱۳۹۷
حالا نمایشنامه خوانی شناخته شده است. فراگیر هم شده است و اجازه بدهید بگوییم جاهایی هم لوث شده است. اینکه نظر ما در باب این پدیده چیست و چه تعریفی داریم و چرا آن را پدیدهای مستقل از اجرا یا گونه رادیویی میدانیم، بماند برای مجالی دیگر (که بسیار هم حرف داریم در پاسخ به آنانی که نمایشنامه خوانی را از اساس حرکتی اشتباه می دانند). حالا آمدهایم تا در«خانه نمایش مهرگان» این اسکلت مرده را جانی دوباره بدهیم اما اینبار نه برای نمایش نامه خوانی که برای پدیده ای فراتر!
مدت هاست که مرزهای تیاتر در هم شکسته شده. مدت هاست که قید و بندهایش را از دست نویسنده و کارگردان رها ساخته و به مرز تعامل بیواسطه بازیگر- تماشاگر رسیده است.
بارقه های این حرکت نوین در تیاتر ما هم مشاهده می شود. کارگردان دارد به جایگاه قدیمی «هماهنگ کننده» و نویسنده به جایگاه قدیمی «ایده پرداز» برمی گردد. حتی فراتر از این رجعت به گذشته، تیاتر در برهههایی بازیگرش را هم کنار گذاشته است. اینها چیزهایی نیست که ما از خودمان ابداع کرده باشیم و یا بخواهیم ابداع کنیم. ما تنها تلاش میکنیم فرصتش را بسازیم. «عصری با نمایش» فرصت تعامل بیشتر «بازیگر» با «تماشاگر» بود و حالا «عصر نمایش» فرصت تعامل «تماشاگر» با «تماشاگر» است.
ما نیامده ایم تا محدود به نمایش نامه خوانی بشویم، ما آمده ایم تا فرصت تعامل همه هنرها را با مخاطبین در فضایی تیاتری فراهم آوریم.
در این مسیر هنرمندان و حتی غیرهنرمندان بسیاری برای همکاری با ما اعلام آمادگی کردند. در اینجا شما می توانید فیلمنامهای را پیش از تولید به بررسی بنشینید، جلوههای هنری در حرفه های گوناگون را بشناسید، با حقایق تلخ و شیرین روبه رو شوید، گاه در دنیای کودکان سیر کنید و گاه جهان را از نگاه مشاغل حتی پست ببینید... بنا بر آن است تا «عصر نمایش» فرصت تعامل باشد، بناست تماشاگران روی صحنه باشند و دست اندرکاران تیاتر در جایگاه تماشاگر، گاهی هم نمایشی بخوانیم، چه ایرادی دارد؟
عصر نمایش میزبان هر ایده جدید و تعاملی خواهد بود. این بار ما بر آنیم تا این فرصت را بدون هر گونه ایده مشخصی فراهم آوریم شاید که از دل آن شیوههای نوینی پا بگیرد، شیوههایی که برای نخستین بار در تیاتر این مرز و بوم زاده میشوند. بگذارید خودمان را باور کنیم که نهتنها زنده هستیم که «میتوانیم»!
لینک شبکههای مجازی سالن مهرگان: تلگرام و اینستاگرام