خبرگزاری فارس
۱۱:۵۰- ۹۶/۰۲/۲۶
«مروارید» کاری از قطبالدین صادقی روایت یأس و ناامیدی در سرزمین پدری، پلیدی و خشونت مغولها در ایران زمین و در نهایت کشتار وحشیانهای است که در یک برش کوتاه به نمایش در آمده است.
نمایش «مروارید» به نویسندگی و کارگردانی قطب الدین صادقی از نوزدهم اردیبهشت ماه در تماشاخانه ایرانشهر به صحنه آمد. بازیگران این نمایش سروش طاهری در نقش قتلق، محمدرضا آزادفرد در نقش سونقور، مانلی حسین پور در نقش مروارید و شیما حکیم پور در نقش گلبهار هستند. این نمایش براساس روایتی از کتاب عطاملک جوینی وقایع نگار در بخشی درباره مغول ها که از پسر چنگیرخان مغول آورده، نوشته شده است. در واقع برشی از جنایت بزرگ مغول ها در حق ایرانیان،کشتار بی رحمانه، قتل و تجاوز و سوزاندن کتابخانهها و در نهایت از بین بردن بخشی از تاریخ و فرهنگ و هویت در آن برهه تاریخی است. صادقی علی رغم اینکه یک برش خیلی کوتاه از این واقعه و در واقع یک داستان خاص که به پیدا کردن مرواریدهای پادشاه ایران مربوط است را روایت می کند اما با استفاده از دیالوگهای بجا این برش تأثیرگذار تاریخی را روایت کرده است. نمایش مثل بسیاری دیگر از کارهای صادقی دارای موسیقی اساطیری است.
هر چند در نهایت مخاطب بر روی صندلی تئاتر انتظار دارد که ادامه این روند را هم مشاهده کند در حالیکه خیلی متأثر شده است اما داستان در نقطه اوج خود به پایان می رسد. کاراکترهای نمایش کم اما تأثیرگذار هستند از شخصیت زائد در آن استفاده نشده است و این از نقاط قوت کار محسوب می شود. اما پیام نمایش علاوه بر روایت بخشی از تاریخ ایران و نشان دادن کشتار بی رحمانه مغولها این است که قوم مغول حتی در زمانی که تظاهر به مهربانی و انسان دوستی میکنند انسانهای بی رحمی هستند و در واقع دلشان برای هیچ مملکت و قومی نسوخته و تنها به منافع خود فکر میکنند و هر کسی که در این مسیر به آنها یاری نرساند و به قولی سنگ جلوی پایشان باشد را له می کند. در این نمایش روایت شده که دختر پادشاه ایران به دست یکی از سرداران مغول اسیر شده و مغول ها هم به ترفندهای مختلف تلاش میکنند که مرواریدهای ایرانیان را از چنگ آنها دربیاورند اما دختر با روحیه نامناسبی که دارد از کشتار خواهر و برادر خودش، مدام گریه میکند و دیگر امیدی به آینده ایران ندارد ازاینکه مردم کشورش به این وضعیت کشته شده اند گریان است و به فکر مادر و پدرش است که تکلیف مرگ و زندگی شان مشخص نیست.
در ادامه داستان مشخص میشود که پادشاه و همسرش به دست همین سردار مغول کشته شده اند و این سردار نیز به دنبال مرواریدهای شاهی است در نهایت شاهزاده ایرانی که هر یک دانه مروارید را به یکی از ایرانیان داده و تنها آخرین شاه دانه را خودش از ترس خورده است، به دست مغول ها کشته میشود تا بتوانند آنه به آن شاه مروارید دست پیدا کنند. مروارید شاهزاده ایرانی نمادی از یک زن قوی با اعتماد به نفس و خودساخته، ایستاده در برابر خشونت و نماد عقلانیت ایرانیان است در نهایت نمایش روایتی از ترس، وحشت، کشتار و خشونت مغولها در ایران، ناامیدی و یأس ایرانیان در نبود عزیزان و از دست رفتن سرزمینشان را به تصویر میکشد.