در نشست نقد و بررسی نمایش مختلف الاضلاع نوشته سهند خیرآبادی و کار نادر فلاح، منتقدان به روایتی در خور بازنمایی حس جاودانگی تاکید کردند که این مهم در اپیزود پایانی با حالت سخنرانی شهید ثالت از آن کارکرد غایی خود بیرون می آید و نمی تواند تماشاگر را با همه حظی که از روال بازی ها و تفکر فلسفی متن می برد، به برداشتی مستقل و تاویلی نهایی نزدیک کند.
به گزارش روابط عمومی کانون ملی منتقدان تئاتر ایران، در این نشست که در تماشاخانه سهند برگزار شد، میترا حجار، سهند خیرآبادی و نادر فلاح عوامل نمایش پای نقدهای رضا آشفته، پژوهشگر، نویسنده، منتقد و ابراهیم طلعتی نژاد، بازیگر و منتقد مهمان و همچنین نقد و نظر جمعی از تماشاگران کارشان نشستند.
بنابر گفتۀ نادر فلاح شروع فعالیت هایش را از کرمان آغاز و چهار اثر را آنجا کارگردانی کرده است. تحصیلات وی مربوط به تئاتر در دوره کارشناسی، ادبیات نمایشی و در ارشد در زمینۀ کارگردانی تئاتر فارغ التصیل شده است. نمایش مختلف الاضلاع اولین کارگردانی او در تهران است.
او در مورد انتخاب متن گفت: بعد از گفتگوی بسیار با سهند خیرآبادی این متن دو نفره اش را برای اجرا در نظر گرفتم. نمایشنامه به روانی و سادگی دو شخصیت آغاز می شود که این دو صحنه هایی از تاریخ را روایت می کنند مانند صحنه امام حسین و شمر. صحنه مبارک و سیاه. صحنه کی کاووس و...
او اضافه کرد: در ابتدا تصمیم گرفتم این نمایش را در یک کارگاه عروسک سازی به حالت اجرایی در بیاورم که این عروسک ها به مثابه بمب هایی منفجر شوند. بعد از آن ایده عصر یخبندان را داشتم که شخصیت ها گویی بازمانده عصر یخبندان باشند. اما بعد تصمیم به اجرایی -همانند سادگی و زیبایی خود متن گرفتم.
سهند خیرآبادی نویسنده متن مختلف الاضلاع که اکنون دانشجوی دکترای فلسفه هنر دارد،گفت: با پذیرفته شدنم در رشته ادبیات نمایشی در سال 90 شروع به نمایشنامه نویسی کردم. او گفت: بعد از اجرای پیانولوژی، غسالخونه، آیراک، مختلف الاضلاع چهارمین نمایشنامه امو است که به اجرا رسیده است.
رضا آشفته متن را دارای شاکلۀ متفاوت دانست و اتفاقا در آنجایی که دیالوگ یک وضعیت نمایشی را می سازد، ضمن آنکه باورپذیری اش بسیار بالاست در عین حال ذهن شروع به تفکر و کشف می کند اما در صحنۀ پایانی که سهراب شهید ثالت در کنار پیرمرد سوزنبان فیلم طبیعت بیجان از تاریخ و انسان و امر جاودانه می گوید چون حالت خطابه دارد انگار دارد مانیفستی را بیان می کند که مانع از درک دقیقش می شود... در عین حال هیچ سنخیتی هم با آن 4 اپیزود پیش از خود ندارد. همچنین این گرفت و گیر دیالوگ ها بین فرانسیسکو گویا نقاش اسپانیایی و آن مرد کشیش با آنکه به دنبال ارائه موقعیت هستند، اما با روال گفتگوهای موثر کمی فاصله دارد اما در اپیزودهای دیگر اما جنس دیالوگ ها فرآیند موثری را در نظر گرفته اند.
فلاح در مورد اجرا گفت: صحنه شهید ثالث و سوزنبان کاملا با صحنه های دیگر تفاوت دارد. هم از نظر زبان، و هم ساختار، از نظر جنس بازی تفاوت شاخصی دارد. این صحنه در قالب سینما و چهار صحنه دیگر در مورد تئاتر است. صحنه ای وجود داشته به نام کیارستمی که آن را به شهید ثالث تغییر دادیم چون انگار نام کیارستمی خوشایند نبوده است و باید به او اشاره ای هم نمی کردیم.
او افزود: این نمایش همان طور که از نامش مشخص است، مختلف الاضلاع است؛ ضلعی متفاوت در نمایش بنا شده. با حذف صحنه شهید ثالث نام نمایش مربع می نماید نه مختلف الاضلاع0، بنابراین در این نمایش اپیزود شهید ثالث ضلعی متفاوتی است.
سهند خیرآبادی نیز در این باره گفت: من شیفته ساختار ارسطویی هستم و تنها این روش را برای نوشتن برگزیده ام که ساختار کاملا مبرهن و مشخصی هم دارد بنابر همین ساختار نمایش های کمدی از منظر ارسو، شهید ثالث را آخرین اپیزود گذاشته ام که اپیلوگ ارسطویی باشد.
آشفته نیز اشاره کرد که این پایان می تواند درست باشد اما جنس مواجهه اش مشکل دارد و با بقیه اضلاه نه هم خوانی دارد و نه از یک جنس و رویکردند و اگر هم به دنبال تفاوت هستند خواه ناخواه آن چهار ضلع دیگر نیز تفاوت های خود را با همدیگر دارند اما در نهایت به تجانس و هماهنگی می رسند و در اینجا حس می شود باید یک بازیگری برای تطبیق این اپیزود با کلیت اجرا در نظر گرفته شود که از این فن خطابه بیرون بیاید و حس شود که بین شهید ثالت و مرد برآمده از خیال خودیش یا همان سوزنبان یک دیالوگ یا حتی مونولوگی بی پیامد در یک رویارویی در حال رخدادن هست چنانچه این خود باز هم دلالت بر ارائه موقعیت نمایشی خواهد کرد که در نهایت بازهم متفاوت با آن چهار اپیزود قبلی است و از این بیگانه بودن و دور افتادن از بقیه موارد بیرون آورده شود.
میترا حجار در مورد نقش اش گفت: مرد بودن و زن بودن نقش برایش قابل توجه نبوده بلکه مهم نحوه دریافت از نقش و ادراک نقش ها بوده است، و در ابتدا که قبول کردم که در این نمایش بازی کنم، با خواندن متن متوجه شدم که متنی همین طوری نیست بلکه هم ساختار دارد و هم برای خود اندیشه ای دارد که مرا جذب خودش می کند. او گفت: در انگلیس و اروپا هم بازیگران مرد، زن پوش و بازیگران زن مردپوش هستند و هر بازیگری باید توانایی این گونه نقش ها را داشته باشد...
رضا آشفته هم به پیشینۀ نمایش های ایرانی اشاره کرد که در مجالس شادی آور زنانه، زنان به ناچار باید مردپوش می شدند و در نمایش های روحوضی و تعزیه که در میان عموم تماشاگران اجرا می شدند، مردان جوان خوش سیما با صدای نازک زن پوش می شدند و البته در تمامی نمایش های مشرق زمین همواره استفاده می شده و حالا یک تکنیکی است که می تواند در دنیای امروز همچنان آن را مدنظر قرار داد چنانچه برشت از اپرای پکن چین چنین تکنیک هایی را در نمایش اپیک خود استخراج و مورد بهره وری قرار داده است. الان هم نادر فلاح بهتر دیده که دنیای نمایشش را با حضور میترا حجار شدنی تر کند و اتفاقا او نیز در ارائه نقش سانچو با صدا سازی و در مقش هیملر با فیگور و استفاده از شیئی مانند دوربین و لباس گشاد بر تن سربازی خود را افسر عالی رتبه و مقام دوم پس از هیتلر در آن دوران می انگارد که به باور تماشاگر هم تبدیل می شود و دیگر زن بودن هم در این دو بازی محسوس نیست.
منتقد مهمان ابراهیم طلعتی نژاد، با اشاره به بعد فلسفی در متن گفت: مسئله جاودانگی در در پنج اپیزود نمایشنامه دیده می شود و در دیالوگ ها بیان می شود. جایی گفته می شود این جاودانگی وجود ندارد مگر در هستی که دیدگاه افلاطون را در بردارد. در متن پرسیده می شود کدام انسان جاودانه تر است و جواب داده می شود سانچو! انسانی عادی ولی در عین حال اخلاق گرا که اصالت انسانی اش را به نمایش می گذارد. او بازتابِ انسان از هستی را همان جاودانگی می داند. سخن فلسفه این است که ما هیج وقت حقیقت واقعی کردار و رفتارمان را دست نمیابیم.
ابراهیم طلعتی نژاد، منتقد مهمان در این نشست گفت: این نمایش نخست باید به درک صحیح کارگردان( نادر فلاح) از نمایشنامه این نمایش (به نویسندگی سهند خیرآبادی) اشاره کرد، که در راستای ایجاد فضای نمایشی در شکل و ساختاری همسو با درونمایه متن در اپیزودهای پنچ گانه خود تا حد قابل توجهی موفق عمل کرده است، اپیزودهایی که از دو کاراکتربهره می برد، و کارگردان با توجه به همین موضوع ساختار روایت صحنه ای خود را بیشتر مبتنی بر تقابلهای این دوکاراکتر شکل داده است، و از حرکت های ساده، میزان سنهای به دور از خود نمایی، و بازه ای روان برای تبدیل روایت متن به رخدادهای صحنه ای استفاده برده است، و به این همه باید این نکته را افزود که استفاده نکردن از طراحی صحنه ای پر از اکسسوار و صحنه آرایی به باز نمود درون مایه متن که رویکردی فلسفی در خود دارد کمک فروان کرده تا در این فضای ساده و شاید تخت رخدادهای صحنه ای پر رنگ و مفهومی، بر پیچیدگی مفهومی متن در کنار رخدادهای نینجامد و مخاطب را صرفا دچار دیدنی به دور از شنیدن کند، و در حرکتی خلاقانه با حذف جنسیت (مردانه، زنانه) جهان یک پارچه ی مبتنی بر تمایلات انسانی ورای جنسیت به خوبی به نمایش گذاشته است.
او افزود: درفضایی ساده و بدون صحنه آرایی های شلوغ، تا درون مایه متن را با استفاده از روایت ساده صحنه ای به دور از میزان سن های بی مورد به مخاطب انتقال دهد، هرچند متن نمایش نامه با ارجاعاتی شاید ذهن مخاطب نا آشنا به این ارجاعت را کمی مخدوش کند، اما با بازی صحیح بازیگرها و تکیه بردیالوگ نویسی خوب متن که در بستر رخدادهای مهم تاریخی یا شخصیت ها مهم هنری و سیاسی، و با تکیه بر همین تمایلات آشنایی انسانی در جاه طلبی ها، بستری مناسب را برای تمایلات انسان به مقوله جاودانگی در مختلف الاضلاع پیش روی مخاطب قرار می دهد، هرچند رویکردی فلسفی نهفته در متن جاودانگی را به نوعی امر ناممکن دانسته که نه هنر و نه قدرت طلبی های افسار گسیخته قادر به دستیابی به آن نیست و آنچه هست هستی و حقیقتی ورای آن است که جاودانه می ماند، و انسان در این گذرگاه ناخواسته دست خوش اتفاقاتی ورای اراده خویش است که زندگی او را سرانجام می بخشد، اما نکته قابل توجه اپیزود پنجم است که با فاصله از اپیزودهای قبلی در امتداد و جهان خلق شده در نمایش کمی فاصله گرفته و پایانی را که باید برای این مختلف الاضلاع به سمت پایانیندی مناسب بی انجامد چندان موفق عمل نمی کند.
فلاح گفت: در چهار صحنه دیگر تماشاگر می خندد و جمله هایی کوتاه با ساختار کمدی می شنود و سپس در مواجهه با اپیزود شهید ثالث، با جدیت خود شهید ثالث همراه می شود که در کنارش کاراکتر سوزنبان چندین بار تکرار می کند که از کار، بیکار شده ام.
او در مورد متن و بازی ها گفت مرد بودن یا زن بودن برایش رئال و واقعی نبوده و همه چیز عاری از گریم و لباس است. میزان سن های نمایش را در غالب و راستای متن، طراحی کرده ام و بر اساس اندیشه و فضایی که در آن صحنه حاکم است. به عنوان مثال؛ صحنه سوفوکل مربع وار، صحنه چرمشیر یک جا در سکون، صحنه جنگ فضای گزارش را مهیا کرده. او معتقد بوده اگر میزان سن های پیچیده و سنگین ایجاد می کرد، شاید متن به خوبی شنیده نمی شد و این به دور از خواسته اش است. زیرا متن به خودی خود، پیچیده و سنگین است.
او افزود: دکور عظیمی برای نمایشش در نظر گرفته بود اما شبِ قبل از اجرا دکور را حذف کرد و تصمیم به هرچه ساده تر اجرای نمایشش گرفت.
همچنین در ادامه نشست، طلعتی نژاد همچنان نمایش مختلف الاضلاع را نمایشی خوب و قابل احترام دانست، و گفت: به دغدغه های انسان در دوره ای مهم تاریخی می پردازد، و انسان را به سادگی به درون دنیای خود می برد تا در تقابلی به دور از اغراق و پر گویی های مانیفست گونه (به غیر از اپیزود پایانی) چالشی را در تقابل با مخاطب ایجاد کند، چالشی که به واسطه متن خوب و کارگردانی مناسب در تقابل با مخاطب به سرانجام می رسد.
رضا آشفته در پایان تاکید کرد که اگر مخاطبی بخواهد به استناد میزانسن ها کار را نقد کند با برخورد تند و تیز شیرازۀ کار را از هم می پاشاند و سویه های نقدش تند و تیز خواهد شد اما اگر به بازیگری و چیره شدن جریان بازی ها در کلیت اجرا دقیق شود متوجه خواهد شد که در عین سادگی همه چیز دارد رنگ درست به خود می گیرد و فضایی مبتنی بر حضور و فعل بازیگر خیلی کنشمندانه در حال شکل گرفتن است که ما را متوجۀ دو تایی های مختلف تاریخ می کند که هر یک به گونه ای دارند بر این وضعیت رو به نابودی و تراژیک صحه می گذارند.
نمایش "مختلف الاضلاع" نوشته سهند خیرآبادی، کار نادر فلاح و به تهیهکنندگی کمال تبریزی از ۱۹ خردادماه ساعت ۲۱ در سالن شماره دو تماشاخانه سپند روی صحنه رفته و بازیگران این اثر نمایشی میترا حجار و نادر فلاح هستند.