بازیگر و کارگردان تیاتر و سینما
تلاش تئاتر امروز برای عبور از بازنمایی به نمود، تلاشی مبتنی بر معاصریت و اکنونیت جوامع بشری برای جستن نوعی تشخص غیر وابسته به ساختارهای شناختهشده قدرت است. تئاتر امروز همچنان برای یافتن چنین اندامی در حال تجربه گری است و شاید بتوان در آینده بهنوعی از اجرا دستیافت که هارمونی شیوه تولیدی مسلط را بر هم زند و به ساختی دیگر و فرمی دیگر از اجرا و ارتباط دست یابد.
این نخستین بار نیست که در تئاتر توده جایگاه فرد را تصاحب میکند و کسی که مقابل توده میایستد محکوم به نابودی است؛ اما چنین مفهومی تا جایی که در جوامع همچنان ابر قهرمان و ابر روایتها کار میکنند و وجود دارند و از وجودشان همچنان بحران تسلط، چیرگی و هارمونی قدرت بر نهاد اجتماع سوار است، میتواند روشنگر و رهاییبخش باشد.
نمایش «خاطره تحملناپذیر ...» به کارگردانی الهام کردا، اجرایی پستمدرن است که تا حدودی خصلتهای تئاتر پست دراماتیک را نیز در خود دارد. اجرایی روایت گریز، روایت ستیز و مثلهگر متون کهن که نخبهگرایی را از میان برمیدارد و تلاش میکند بهواسطه ارزش بخشی یکسان به بدنها، دکور، نور، لباس و امکانات تکنیکالی چون ویدئو و صدا، به ویژگیهای عصر تکثر وفادار باشد.
الهام کردا و گروه هنرجویان بازیگریاش، نمایشی را روی صحنه آوردهاند که سعی دارد بیش از آنکه حرف بزند، نشان دهد. درک نیاز تماشا کردن بهجای حرف زدن، برای مخاطب امروزی، درکی از اکنونیت و معاصریتی است که تن به ابتذال شیوههای تولیدی زمانهاش نمیدهد و سعی دارد با استفاده از روایتی غیرخطی و فاقد داستانی واحد و تکهپارههایی از متونی چون در انتظار گودو و ... به ریختاری نو در اجرا دست یابد تا مگر تماشاگرش را از انفعال تماشای فرمهای کلیشهای و شناختهشده برای ساعتی رها سازد.
الهام کردا با قرار دادن کاراکتر ویلچر نشین در جایگاه کارگردان! اشارهای به دوران فروپاشی ابرقهرمانها و قهرمانها دارد. به دوران افول ابر انسانی به نام کارگردان! که همواره در حال کنترل و خط دهی به تودهای است که گمان میکند در حال هدایتگری و حرکت آنهاست. این کارگردان مفلوک و ناقص و بر صندلی چرخدار نشسته، با امرونهیهای پیاپی در تلاش است تا روند حرکت و کنش تودهی بازیگران گرفتار در چهارچوب محدود صحنه را در انقیاد خود دربیاورد و تسلیم امر خود کند؛ اما حرکت تودهی بازیگران در فرآیند اجرا بهجایی میرسد که دیگر آن ابر انسان نشسته در جایگاه کارگردانی را برنمیتابند و حالا این خودشان هستند که تصمیم میگیرند چگونه باشند و چه کنند.
نمایش «خاطره تحملناپذیر ...» برخلاف ظاهر پیچیدهاش، آنچه برای دریافت و درک تماشاگر دارد را به سادگی و روانی در اختیارش میگذارد. جستن مفاهیم در دنیای شلوغ و پر از هرجومرج امروز، کار ساده و دشواری است. ساده از این بابت که امروز با توجه به دسترسی بهتر و بیشتر به اطلاعات و دادههای فراوان، یافتن حقیقت در میان انبوه مجاز و دروغ راحتتر از گذشته است؛ و دشوار ازاینرو که تکثر، شلوغی و دادههای بیشازحد در مورد رخدادها و پدیدهها، گاهی تفسیر زده میشوند و ذهن آشفته انسان معاصر با گرفتاری در دام تفسیرگرایی، از یافتن اصل و حقیقت پدیدهها درمیماند.
اگرچه در اثر الهام کردا، با انبوهی از لباسها و آکسسوار روبرو هستیم، اما اینکه هر چیزی که روی صحنه مشاهده میکنیم را بهمثابه نماد و نشانه بگیریم و دنبال تفسیر و معنا کردن آن باشیم، میتواند ما را از درک آنچه برابر چشمانمان رخ میدهد ناتوان سازد.
دوران کارگردان حراف به سررسیده. کارگردانی که گمان میکند یگانه عنصر مسلط صحنه و بیرون صحنه است و آنچه میگوید و آنچه میفرماید تمام حقیقت است در ساختار اجرای الهام کردا موجودی ایستا، راکد و بیاثر است که حضورش مانع پیشرفت و فرآیند اثر است. کارگردانی که به فرآورده میاندیشد و برای دستیابی به فرآورده با توده همچون اشیایی هدایتپذیر و نه تصمیم گیر برخورد میکند در این اجرا محکوم به فنا و دگرگونی است و از لحظه افول عینی او است که بدنها از بند رها میشوند و جشن شکل میگیرد و بازیگران به قدرت صحنهگردانی خود پی میبرند. این آنارشی گریِ دلچسب تنها نقطه امیدی است که در میان خاطرات تحملناپذیر همهمههای نامفهوم، صاحب مفهوم میشود و بذر امیدی را برای رهایی ایجاد میکند.
اجرای «خاطره تحملناپذیر ...» بیش از آنکه نیازمند تفسیر و معنا کردن باشد، محتاج درک و دریافت است. به همین سبب، از روایت خطی به نفع اتمسفر اجرا و از متن به نفع تماشا میگذرد؛ و در این انتخاب بهخوبی اتمسفر خود را ایجاد میکند و فضای خود را میسازد.
الهام کردا این نمایش را با هنرجویان بازیگری کار کرده است. چه اگر این آگاهی ما وجود نداشت شاید باور نمیکردیم اغلب این هنرجویان اولین حضور صحنهای خود را تجربه میکنند. اگر در دورههای بازیگری که قرار است به اجرایی صحنهای ختم شوند تا به این حد برای ساختن بازیگران و جزییاتی دقیق در بازیها وقت گذاشته میشد، اکنون گروههای نمایشی ایران، بازیگران توانایی را در اختیار داشتند که قادر بودند روی صحنه علاوه بر نمایش توانایی خود در ریاضت کشیدن، بدنهای خود را در اختیار داشته باشند و آنچه نقش و صحنه میطلبد را با کمترین تنش و نقصی به نمایش بگذارند.
نمایش «خاطره تحملناپذیر یک همهمه نامفهوم» از آن دست اجراهایی است که به تماشاگرش باج نمیدهد. تماشاگر را به درک و دریافت صحنهای دعوت میکند. از ابر روایت فاصله میگیرد. شالوده شکنی میکند؛ و این شالوده شکنی را نه در مورد متنهای کهن که درباره نمایشنامههای نویسندهای معاصر (ساموئل بکت) انجام میدهد. گویی این اجرا، از بکت نیز به نفع معاصریت عبور میکند تا شاید علاوه بر حفظ مفاهیم مهم آثار این نمایندهی پوچی عصر نو، به ریختاری دیگر در تنظیم و ارائه این مفاهیم دست یابد. به شکل دیگری از بکت، شکل دیگری از گودو. شکل دیگری از درخت بکتی که حتی دیگر به سایهدار شدنش هم امیدی نیست.
منبع: ایران تئاتر